نویسنده دیگر اسرارآمیز نیست!
نویسنده ها در اینستاگرام | آیا نویسنده باید در اینستاگرام عکس خودش را بگذارد؟ آیا نویسنده باید هر روز از زندگی و فضای شخصیاش عکس بگذارد و با خوانندگانش رابطهٔ رودررو داشته باشد؟ یا سلینجروار در پستو بنشیند و بنویسد و اجازه بدهد آثارش بهجای او حرف بزنند؟ آیا نویسنده سلبریتیست؟ فلانی چقدر از کتابهایش عکس میگذارد؟ فلانی مگر نویسنده نیست پس چه نیازیست به اینهمه حضور فعال در شبکههای مجازی؟ فلانی نویسنده است یا بازیگر؟
این سؤالها که در دایرهٔ مخاطبان ادبیات و جامعهٔ نویسندگان، این روزها بسیار شنیده میشود با نوعی طعنه همراه است؛ سؤالهایی که پرسیده نمیشوند تا به پاسخ دقیق و مشخص برسند بلکه اصولاً بهصورت سلبی پرسیده میشوند و در خودشان نوعی انتقادِ نهانی دارند که نویسنده باید شأن و منزلت خود را حفظ کند، در سکوت، کتابش را بنویسد، اگر حرف و نظری دارد کتابهایش خود باید گویا باشند و اینهمه عکسگذاشتن از خود و کتابها چیزی جز خودنمایی و فخرفروشی نیست و نویسنده را از جایگاه کوه المپ، پایین میآورد.
در کتاب «تا روشنایی بنویس» نوشتهٔ احمد اخوت، نویسنده و مترجم بزرگ کشورمان، از لحظههای پرشور و شعفی میگوید که در نوجوانی داشته است. او به همراه دوستش شبها بیدار میماندند و از پنجرهٔ خانه، اتاق همیشه روشن همسایهشان را دید میزدند. همهٔ شهر و پنجرههایش در تاریکی فرورفته بودند بهغیراز آن پنجره که همیشه روشن بود. آنجا نویسندهای زندگی میکرد که چراغش را شبها روشن میکرد و تا روشنایی صبح مینوشت.
این چراغ روشن، همچون سوسوی یک ستاره، در بلندترین نقطهٔ آسمان، در دل این دو نوجوان جایگاهی والا پیدا کرده بود. چند بار هم نویسنده را در کافههای اصفهان دیده بودند و از خوشحالی در پوستشان نمیگنجیدند. نویسنده با کاغذ و کتابهایش روی میز چوبی کافه نشسته بود و مینوشت. آنها در عالم نوجوانی میدانستند که او همان کسیست که چراغ شهر را تا صبح روشن نگه میدارد؛ همان انسان نیمهخدایی که شبها بیدار است و در حال خلق دنیایی تازه است.
وقتی شرح این سرمستی از دیدن نویسنده را میخواندم به این فکر کردم که آیا نویسنده در زمانهٔ ما نیز چنین جایگاهی دارد؟ نویسندهای که به برکت ظهور رسانههای جمعی دلیلی نمیبیند در پستوی خانه و کتابخانه بنشیند و فقط و فقط بنویسد. نویسندهای که خواسته و ناخواسته (خواسته به دلیل میل و علاقهٔ شخصی و حس مسئولیت در برابر کتابهایش، ناخواسته: زیرا چارهای ندارد چون ناشر و جوامع کوچک کتابخوانی و منتقدان ادبی به هر دلیلی کتاب او را معرفی نمیکنند.) باید از خودش و کتابهایش عکس بگذارد و آنها را تبلیغ کند.
آیا هنوز هم اشتیاق برای دیدن این نویسنده وجود دارد؟ اولین برخورد من با این سؤال، یک «نه» قاطع بود؛ زیرا در دسترسبودن نویسنده و دیدن زندگی روزانهٔ او و دوستها و روابط خانوادگیاش و… که آشکارا در معرض دید همگان قرار دارد آن جنبهٔ رازآلود و معمایی نویسنده را از او زدوده است.
در زمانهٔ ما هرچقدر هم که یک نویسنده منزوی باشد با یک جستوجو در اینترنت و نوشتن اسمش در مستطیل سفید گوگل، در دسترس میباشد و میتوانید به وبسایت و ایمیل و حساب کاربری توییتر و اینستاگرامش دست پیدا کنید.
بعد از برخورد اولیهام که یک «نه» قاطع بود، لایهٔ دیگری از نویسنده و نحوهٔ اشتیاق به او را پیدا کردم. آیا در دسترس بودن نویسنده به معنای از بینرفتن اشتیاق کشف است؟ آیا اینکه چهرهٔ نویسنده برایمان آشنا شده است، دیدارش در جهان واقعی شگفتزدهمان نمیکند؟ آیا هنوز هم وقتی از نویسنده حرف میزنیم از موجودی سخن میگوییم که فقط گاهی همچون ستارهٔ سهیل در مجامع عمومی ظاهر میشود؟ چرا با عوضشدن زمانه، وسایل ارتباط جمعی، حضور اینترنت، تغییر شکل روابط انسانی و سازوکار نوشتن و صنعت نشر و… هنوز انتظار داریم که نویسنده همان موجود غارنشین (بالای کوه المپنشین) باشد؟
نویسنده ها در فضای مجازی | بالاخره، بودن یا نبودن؟
حالا به سؤال اصلی یر میگردیم: نویسنده ها در فضای مجازی میتوانند حضور داشته باشند؟ باید گفت نویسنده نیز فرزند زمانهٔ خویش است؛ زمانهای که از دورهٔ مدرن و اصرار بر تخصصیبودن آثار و نظریهٔ هنر والای مکتب فرانکفورت گذر کرده است و به دورهٔ پستمدرن و اختلاط هنرها رسیده است. نویسنده نیز میتواند مثل سایر هنرمندها از این درهمتنیدگی و اختلاط هنرها بهره ببرد؛ عکس بگذارد، فیلم درست کند، از ابزار موسیقی برای معرفی اثرش استفاده کند، از کتابهایش حرف بزند، برای خودش جلسات اینترنتی نقد و بررسی کتاب تشکیل بدهد و…
شاید رنج بکشید و با خودتان بگویید اینکه نویسنده نیست. امر نویسندگی برای چنین فردی ساخته نشده است و این رفتارها بیشتر شبیه به شومنبازیست و بیش از ژست روشنفکری چیزی در خود ندارد. در این موارد باید این نکتهای که مارسل پروست به آن اشاره میکند را در نظر بگیرید: او کتاب را محصول خود دیگری از نویسنده میداند؛ خودی که متفاوت با خودیست که در عادتها و ضعفها و زندگی اجتماعی نویسنده نمود پیدا میکند.
درواقع اینطور نیست که در همهٔ احوالات، نویسندهای را ببینید که کتاب محبوب با منفورتان را نوشته است، آدمی را میبیند که دارد از نویسندهٔ درون خودش حمایت میکند و از بعد نویسندگیاش حرف میزند.
با همهٔ اینها، شواهد نشان میدهد که ما هنوز هم از دیدن نویسندهها ذوق میکنیم. هنوز هم بلیتهای 15 دلاری دیدار با نویسندگانی مثل زیدی اسمیت و جومپا لاهیری و … در روز اول تمام میشوند. هنوز هم از دیدن اتفاقیِ محمود دولتآبادی در کافهکتاب نزدیک خیابان کریمخان مشعوف میشویم و وقتی به خانه میآییم با ذوق تعریف میکنیم که «فکر میکنید امروز کی رو دیدم؟»
نویسنده مطلب: راضيه مهدی زاده؛ نویسندۀ کتابهای «قم رو بیشتر دوست داری یا نیویورک» و «موخوره» : لیسانس فلسفه از دانشگاه تهران و فوق لیسانس مطالعات سینمایی از دانشگاه هنر تهران. |
بیشتر بخوانید:
- از نویسندگان و نویسندگی | توصیه هایی برای نوشتن
- ادبیات سبز یا ادبیات زرد؟ جدی یا عامه پسند؟
- نویسنده کیست؟ نویسندگی چیست؟ | عادت های نویسندگی
مشاهدۀ همه مطالب راضیه مهدی زاده