اوکتاویو پاز [1] معتقد است زمانی که انسان به مبارزه با دیگران یا با چیزها میپردازد، در کارش غرق میشود و خود را در خلاقیتش یا در ساختن اشیا، اندیشهها و نهادها به فراموشی میسپارد. آگاهی شخصی او با آگاهی شخصی دیگران یکی میشود، هدف پیدا میکند و بدل به تاریخ میشود. آگاهی شخصی در کتاب توتال را میتوانیم احاله بدهیم به «نفت» و نمودهای بارز بسیاری که به آن وابسته است مثل: خیروشر، آرمان و واقعیت، عقلانی و غیرعقلانی، خوابوبیداری، فقر و ثروت، بورژوازی و پرولتاریا، نادانی و دانایی، تخیل و عقل. مفاهیمی که یک کل غیرقابلتصور نیستند، و هریک را میتوان در این رمان معنی وابستهای به نفت دانست که روال ثابت نارضایتی کارگران وابسته به آن، بدل به یک نفرین شده.
نویسنده در فصل آخر رمان، بخشی از تجربۀ مستقیم خود را با نفت، به داستان کلی یحیا که در نفرین ابدی به سر میبرد، به مخاطب انتقال میدهد. او با مقدمهای کوتاه و دقیق مینویسد:
«جماعتی که خودش هم نمیداند چه چیز جادویی در کار است که نمیگذارد از زندگی در این بستر شوم و نفرینشده دست بشوید، یا دستکم کوچ کند به زمان و مکانی که در آن از انحصار قدرت، از مایع سیاه مقدس و از دیکتاتورهای کوچک و بزرگی که با حلقههای تودرتو ما را دربرگرفته بودند، رها شود».
بهاینترتیب مایع سیاه مقدس را بدل به جزئی میکند که خود با آن روبرو شده. دوگانگی ذاتی بین نفت و فقر در کتاب توتال ، بهراحتی و در بستری از روایتهایی که جادو را به نفت پیوند میدهد، پیش میرود. نویسنده بدبین نیست، واقعبین است و در تأملی پیوسته که آن را در اسناد انتهایی رمان در اختیار مخاطب گذاشته، سعی کرده از اکتشاف نفت تا امروز را در سه پردۀ مجزا امّا تنیده درهم به تصویر بکشد و در آخر رسیدن به جامعۀ همگن را که زورش بر دوگانگی نفت و فقر نمیچربد، دور از تصور بداند. |
کتاب توتال در شروع درخشان خود در فصل «حکایت نهنگ و مایع مقدس» از تأسیس شرکت استخراج نفت، نفرین را به شکل سیاهی مقدس روندهای که از دل آن نهنگی بیرون میآید و کارگران را میبلعد، به تأثیر نفت بر زندگی کارگران میپردازد. «یوناس» که شخصیت اصلی فصل اول داستان است، اینطور معرفی میشود:
«یوناس مرد تنهایی بود؛ نیمهخدایی که تنهاییاش به نهنگی عظیم مانند بود. تنهایی به یوناس این اقبال را داد که به کمپینگ شرکت توتال بازگردد و شکل تازهای از زندگی را برای ساکنان بهتزدۀ آن تعریف کند».
دروغ یوناس بومیان قبیلۀ شانگار را به خدمت خود، این نیمهخدای سفیدپوست، درآورد. نیمهخدای سفیدپوستی که نهنگ مقدس«توتال» او را واسطۀ خود و بندگانش قرار داد. بهاینترتیب یوناس بومیان را وادار میکرد که در خدمت او و «توتال» باشند. بهتدریج حکومت خنازیر به یوناس و بعد از او به فرزندان و نوادگانش رسید. با همان رسم و شیوۀ سرکوب معترضین و به بیگاری کشیدنشان؛
اعتراض کارگران در کتاب توتال، ابتدا به شکل تلویحی در فصل اول بیان میشود و سپس در فصل دوم، این اعتراض به هستۀ مرکزی داستان بدل میشود. جهان داستان در این فصل، چرخش قابل توجهی به سمت سرکوب مخالفان به دست سِر هِرود (نماد قدرت خارجی) دارد. یحیا که در فصل سوم هم او را در کنار راعی معترض دیدهایم، برای پیدا کردن پدر و برادران معترضش که ناگهانی مفقود شدهاند به شهری دیگر میرود و به خدمت سر هرود که به او خواندن میآموزد، درمیآید. در ادامه ارباب از یحیا خدمتکار باوفا میخواهد که در مقابل خدمتش چیزی طلب کند:
«حالا نان نوکری آنچنان به مذاقم ساخته بود که تن به هرچه اربابم خواسته بود، داده بودم؛ همان شده بودم که او طلب کرده بود. حالا حتی نمیدانستم در عوض اینهمه خدمتگزاری باید از او چه بخواهم».
یحیا آرامآرام حکایت ناپدید شدن پدر، عموها، برادرانش را برای اربابش بازگو میکند و وقتی بهسوی رفتۀ چشمهای خواهرش میرسد میگوید:«تسلیم شده بودم. به هرآنچه میتوانست سرنوشتم بشود، تن داده بودم».
در مقابل خواست او، سر هرود از ته تاریک کمد، بطری شیشهای را بیرون میکشد. موجودی انساننما، غوطهور در الکل به یحیا زل میزند. بهزعم سر هرود این موجود تهماندۀ کسیست که روزی کمر به قتلش بسته بود. یحیا در چشمهای مرد حبس در بطری، جز تأسف و تحقیر چیزی نمیبیند. سرنوشت پدر و برادران، عمو و عموزادههای یحیا در بطریهایی مشابه حقیقت عریان را به یحیا نشان میدهد. چیزی که ارباب به او داده، خشم یحیای بیاراده، مفعول و مغلوب را آزاد میکند. کاسۀ صبرش سرزیر میشود و به سراغ ارباب میرود و زبان به اعتراض باز میکند. نویسنده در سادهترین توصیف ممکن این اعتراض را نشان میدهد.
«انگار به سگی که استخوان ما را بلعیده بخواهم بگویم گوشتمان را سق زدهای. همینقدر بدیهی، همینقدر تملکشده». حاصل این اعتراض، شعله کشیدن خشم یحیاست. امّا از تعداد اربابان که کشتن و دریدن را حق خود میدانند، کم میشود؟! اگر اعتراض را ابراز مخالفت گفتاری، نوشتاری یا عملی با اقدامی یا رویدادی یا وضعیتی اجتماعی یا سیاسی بدانیم، در فصل سوم رمان کشته شدن راعی با گلوله حد نهایت سرکوب این معنی تلقی میشود. نویسنده در رمان سلسلهای از سرکوبها را در جریان اعتراضات کارگری، به کشتن مستقیم با گلوله میرساند.
در یک دید کلی شخصیتهای غیرعادی در کتاب توتال مثل شخصیت نامیرای زن ریشدار، به شکل انسانهایی خارقالعاده، در کنار شخصیتهای معمولی داستان در راستای بیان تأثیر نفت بر فقر و بهرهکشی به خلق اثری تأثیرگذار انجامیده. چنانکه داستان بهروشنی تصویر کرده، زندگی کارگران در دایرهای به شعاع نفت در تقابل مداوم اعتراض و سرکوب قرار میگیرد. بهاینترتیب با هر تقابل، سرگشتگی بیشتر میشود و در هر سه پردۀ داستان، مخاطب درمییابد که اثر رنج به حدی عمیق و ریشهدار است که بهصورت نمادین به استحالۀ فرد میانجامد.
حال اگر دوباره به جملۀ اکتاویو پاز برگردیم، و ریشۀ هنر را در تجربیات مشترکمان بدانیم، درمییابیم که نویسنده خود را در خلاقیتش و در ساختن اشیا و اندیشهها غرق کرده:«من عاشق سبک زندگی خودم بودم، گرچه هیچ اعتباری به من نمیداد [2]» امّا رنج و سرخوردگی پدر را- در یک کل تعمیم داده شده تمام کارگران شرکتهای نفتی- دستمایۀ خلق داستانی مناسب و هنرمندانه کرده که همۀ ما را در رنج واحدی پیوند دهد.
نویسنده مطلب: مرجان صادقی : نویسنده کتابهای: هاسمیک ـ مردن به روایت مرداد |
[1] شاعر، نویسنده، دیپلمات و منتقد مکزیکی [2] صفحهی 119رمان توتال
بیشتر بخوانید:
- یوزپلنگان در انگشتان دست راست بیژن نجدی
- یادداشتی بر داستان های ماشین تحریر
- تفکر خیامی در زوربای یونانی
- یادداشتی بر رمان سومین پلیس