بحث درباره « داستان عامه پسند »، «داستان پاورقی» و «داستان زرد» و یا هر عنوان مترادف دیگر، در واقع گشودن باب گفتگوییست بسیار دشوار، پیرامون یکی از مباحث مهم ادبیات امروز؛ و یا به قول «آلتوسر» امر مناقشه پذیر است. بحثی که گفتمانهای متضاد و متنازع دارد.
تقسیمبندی دوگانه «داستان عامه پسند» و «داستان نخبه گرا» برخوردی سادهانگارانه با یک واقعیت پیچیده است. این انگاره، حاصل یک عادت ناخوشایند غیر علمی است. عادتی که همواره با مرکزیت بخشیدن بهگونهای و به حاشیه کشیدن شکلهای دیگر، نوعی تقابل غیر علمی را بنیان مینهد.
باید تصریح کنم که قصدم مشروعیت بخشیدن به داستانی نیست که از کیفیت هنری مطلوبی برخوردار نیست.
تقسیمبندی دوگانه «داستان عامه پسند» و «داستان نخبه گرا» شاید ریشه عمیقتری در تاریخی دورتر داشته باشد. دورانی که هنر، تنها میان جامعه فرادست رواج داشت و مردم معمولی و فرودست نقش پررنگی در تولیدات هنری نداشتند و چهبسا که همواره قدرت و ثروت، هنر را بهسوی خویش جذب میکرد؛ اما با پدید آمدن طبقه جدید و شکلگیری طبقه متوسط، فاصله بین فرادستان و فرودستان کمتر شد.
ظاهراً اصطلاح «هنر عامه پسند» چندان کهن نیست و مربوط است به همین سدۀ اخیر. پژوهشگران تأکید کردهاند که شاید پیشینهاش به سالهای پس از انقلاب صنعتی برسد. هنگامیکه روستایان و کشاورزان برای جستجوی کار به شهرها آمدند؛ و نیروی عظیم جدید کار، طبقه نوپایی به اسم کارگر را تشکیل دادند و فرهنگ «پیولر» سامان گرفت. این طبقه جدید آرمانها، سلایق و هنر و ادبیات خاص خودش را طلب میکرد. این سلیقه جدید در میان توده گسترده مردم رواج پیدا کرد و گرایشی به نام «هنر تودهای» یا عموی در مقابل «هنر فرادستان» شکل داد که خودشان را نخبگان جامعه میدانستند.
در طول این قرن بارها و بارها پژوهشگران هنری و ادبی دراینباره اظهارنظر کردهاند و هرکدام شاید از منظری به بازشناسی این پدیده جدید پرداختهاند. برخی یکسره به تحقر و پستشماری این گرایش پرداختهاند تا جایی که انسان را به یاد عقاید تبخترآمیز اشرافیت قرون وسطایی میاندازد؛ و برخی آن را ستودهاند. مثلاً بعدها در نظریهای ادبی دستاندرکاران انقلاب سوسیالیستی دیدگاه «عموی شدن هنر» بهعنوان یک ضرورت تاریخی شناخته شد.
سنت خردهگیری به «داستان عامه پسند» ریشه در نقدهای مختلفی دارد که بر هنر عامه زده شده. این سنت را شاید بتوان در دیدگاههای هگل جستجو کر که هنر کلاسیک را برترین میدانست، زیرا که به اعتقاد او در هنر کلاسیک «جمع معنا و صورت بهغایت تعادل رسیده است». در برخی دیدگاههای «امانویل کانت» را سرمنشأ این نگاه دیده میشود که نیمقرن پیش از هگل زندگی میکرده.
دیدگاههای کانت درباره زیبایی و چگونگی داوری انسان درباره اثر هنری روی آرای صاحبنظران هنر عامه تأثیر گذاشت. بعدها کسانی مثل «گرینبرگ»، «آدورنو»، «لوکاچ»، «دوایت مک لوهان» و «هورکهایمر» و… دراینباره نظرات متفاوتی طرح کردند.
در دیدگاه فکری «مکتب فرانکفورت» که زیر تأثیر آدورنو بودند اعتقاد داشتند نظام سرمایهداری طرح روشنگری را که با انقلاب کبیر فرانسه آغاز شده بود به فریب تودهها مبدل کرد و با تولیدات پیدرپی و مشابه نوعی سرمایه را بهنظام فرهنگی وارد کرد. او روشنگری را نوعی اشاعه عقلانیت گرایی علمی میدانست؛ که با تولیدات قراردادی مخاطب مبدل به توده منفعل میکند. آدورنو با طرح «صنعت فرهنگ» فرهنگ تودههای را خطر اساسی برای فرهنگ نخبهگراها اعلام میکند.
نگاهی اجمالی به سیر پدیدار شدن «داستان عامه پسند» در ایران نشان میدهد که این جریان با هدف جلب مخاطب، در جامعهای شکل میگیرد که نخستین الگوهای ژورنالیسم بروز میکند.
اینگونه داستانی در ایران با نخستین تجربههای ژورنالیستی همراه است. این پدیده نخستین گام فروپاشی نظامی بود که مردم در آن نقش تعیینکنندهای نداشتند.
گفتهاند که نخستین اثر شاید چاپ داستانی باشد به اسم «ترجمه حال حکیم با همت فرانسوی» که در روزنامه تربیت به مدیریت محمدعلی فروغی در سال 1277 منتشر شد؛ و بعدها ترجمه «حال مسیو پاستور» و «ترجمه حال حکیم بزرگ گالیله» و… منتشر شد. این داستانها زمینهساز چاپ داستانهای شد که بعدها با اسم داستان پاورقی در ایران مشهور شد و کسانی چون ملکالشعرای بهار با داستان نیرن سیاه یا کنیزان سفید و مرتضی مشفق کاظمی با تهران مخوف و عباس خلیلی با اسرار شب اینگونه جدید را ادامه دادند؛ و بعدها کسانی چون حسینعلی مستعان، عباس پهلوان رجبعلی اعتمادی، ارونقی کرمانی و در روزگار نزدیکتر فهیمه رحیمی نسرین ثامنی، مرتضی مؤدبپور، فتانه حاج سیدجوادی، نازی صفوی و… آثاری مشابه تولید کردند.
«داستان عامه پسند» گونهای نیست که در خلأ سامان گرفته باشد. این داستان از میل و سلیقه مخاطبان و خواست عمومی آنها سرچشمه گرفته است.
در پژوهشی که چند سال پیش دانشگاه تهران انجام داده، دانشجویان در پاسخ این پرسش رمان مورد علاقه شما کدام است
زنان دانشجو رمانهای محبوب ایرانی را (به ترتیب امتیازها) بامداد خمار، پنجره، سووشون، کلیدر، مدیر مدرسه، جزیره سرگردانی – شب سراب، آتش بدون دود، بوف کور، دالان بهشت، چشمهایش- تاوان عشق
و مردان دانشجو: بوف کور، کلیدر، سووشون، بامداد خمار، مدیر مدرسه، شازده احتجاب، چشمهایش.
نویسنده محبوب زنان دانشجو به ترتیب اهمیت: فهیمه رحیمی، سیمین دانشور، جلال آل احمد، نسرین ثامنی، صادق هدایت، محمود دولتآبادی، فتانه حاجسیدجوادی، نادر ابراهیمی، زهرا اسدی، بزرگ علوی.
نویسنده محبوب داخلی از دیدگاه مردان دانشجو: صادق هدایت، جلال آل احمد، محمود دولتآبادی، فهیمه رحیمی، سیمین دانشور، هوشنگ گلشیری، محمدعلی جمالزاده، نسرین ثامنی، نادر ابراهیمی، بزرگ علوی
آثار داستانی خارجی محبوب زنان دانشجو بربادرفته، پیمان، دزیره، ربه کا، کیمیاگر، مرغان شاخسار طرب، بلندیهای بادگیر، بینوایان، جین ایر، خرمگس، جان شیفته؛ و آثار خارجی محبوب دانشجومردان: بینوایان، برباد رفته، کیمیاگر، صدسال تنهایی، جنگ و صلح است.
این پژوهش که میان قشر تحصیلکرده جامعه انجام شده نشان از واقعیتی میدهد که باید درباره آن با حوصله گفتوگو کنیم.
برخی معتقدند «داستان عامه پسند» القای یک ایدئولوژی است. این داستانها وسیلهای راحت برای انتقال یک فرهنگ مسلط است و باعث تحمیق تودهها میشود.
اما گروه دیگر اعتقاد دارند این نوع آثار ازآنجهت که نیازهای عاطفی و آمال و خواستههایی مخاطبان خود را بازگو میکنند، الگوی انطباق یافته عموم مردم است؛ و باید آن را مورد توجه قرار دهیم.
به تلخی اعتقاد دارم آنچه شاید زیر عنوان «داستان عامه پسند» معنا میشود بخشی از تاریخ ادبیات داستانی دوران ماست. گرایشی که خواستگاه تودهای دارد. دگرگونها و توسعه رسانههای اجتماعی در عصر حاضر به گسترش این جریان
من معتقدم که الیت جامعه ادبی نه میتواند از دست «داستان عامه پسند» خلاص شود و نه میتواند آن را بهعنوان یک واقعیت بپذیرد. ازاینرو همواره برخوردی انتقادی و تحقیرآمیز را ادامه میدهد.
نویسنده مطلب: محمدجواد جزینی: نویسنده و منتقد ادبی | بنیانگذار هنرستان داستاننویسی ایران |
بیشتر بخوانید:
مشاهدۀ همه مطالب ادبیات جدی