مژده الفت را بیشتر با ترجمۀ کتاب زنی با موهای قرمز اورهان پاموک میشناسند؛ اما او مترجم کتاب خانۀ خاموش هم هست؛ و همچنین کتابهایی مثل چایخانهی خانوادگی و طرز تهیۀ تنهایی در آشپزخانۀ عشق. ر این گفتگوی دوستانه، قصد داریم با مژده الفت ، از ادبیات بگوییم، از ترجمه؛ از سحتیها کار و چالشهای پیش روی ترجمههای ادبی.
بهعنوان شروع، به این فکر کردم که اگر دوربینی مدام بالای سرتون بوده و همهچیز رو ضبط کرده چه تصویری بیشتر از همه «مژده الفت» رو توصیف میکنه؟
احتمالاً تصویر کسی که مدام در حال کارکردن یا راهرفتن است! آدمی عجول و پرشتاب که چند تا کار را با هم انجام میدهد، چون همیشه فکر میکند وقت کم دارد. راستش من چندان با «استراحت» میانهای ندارم. همیشه مشغولم. خیلی کم پیش میآید پا روی پا بیندازم و زل بزنم به در و دیوار. انگار بیکاری باعث میشود احساس گناه کنم.
علاقه به ترجمه از کی در شما جدی شد و دنبالش رفتید؟
شاید دقت کرده باشید که بیشتر مردم و حتی بسیاری از افراد اهل مطالعه کتابها را فقط به اسم نویسندههایشان میشناسند و چندان توجهی به اسم مترجم ندارند! حتی وقتی در فضای مجازی کتابی را معرفی میکنند فقط اسم نویسنده را ذکر میکنند. گاهی وقتی کسی از کتابی تعریف میکند و سؤال میکنم کدام ترجمه را خوانده، جواب میدهد نمیدانم! اما من همیشه به اسم مترجم توجه خاصی داشتهام و دارم. چون در واقع مترجم کتاب است که امکان آشنایی ما را با نویسندگان خارجی فراهم میکند. اگر ما داستایوفسکی و چخوف و کوندرا و…را میخوانیم باید حواسمان باشد لذت خوانش را به مترجم مدیونیم؛ و من هر وقت داستانها و رمانهای نویسندگان ترکیه را میخواندم با خودم فکر میکردم شاید من هم بتوانم با ترجمۀ این کتابها فرصت آشنایی با ادبیات ترکیه را برای مخاطبان ایرانی فراهم کنم. به نظرم پل ارتباط ساختن بین نویسنده و مخاطب کار بسیار لذتبخشی است.
بین علوم آزمایشگاهی (حرفه و منبع درآمدتون) و ترجمه (علاقهتون) چطور توازن برقرار میشه؟
زیاد سخت نیست. شاید خودستایانه باشد ولی من آدم منظمی هستم و برای تمام کارهایم برنامهریزی میکنم. بهجز ساعاتی که در آزمایشگاه میگذرانم (و البته ساعات استراحت و کارهای روزمره) باقی وقتم صرف ادبیات میشود؛ یعنی خواندن، نوشتن و ترجمه. از ابتدای هر فصل و هر ماه برنامۀ مطالعه و ترجمهام روشن است. اگر اتفاق خاصی نیفتد معمولاً به برنامهها و قول و قرارهایم با خودم بسیار پایبندم. به نظرم نظم نقش مهمی در پیشرفت کارها دارد. فرقی نمیکند آزمایشگاه باشد، ترجمه یا هر کار دیگری.
مترجمی در دنیا از عناوین شغلیست، آیا در ایران هم بهعنوان شغلی مستقل به آن پرداخته میشود؟ به عبارتی مترجمی در ایران حرفه و صنفی تخصصیست یا خیر؟
فکر نمیکنم مثل مشاغل دیگر تعریف خاصی در چارتهای سازمانی داشته باشد. صنف و انجمنی هم نمیشناسم که مقبول اکثر مترجمان باشد. ولی قطعاً بسیارند مترجمانی که به شکل حرفهای کار میکنند و ترجمه تنها منبع درآمدشان است. با این وصف قطعاً کاری تخصصی است.
دغدغههای مترجمان با توجه به اینکه حمایتهای حقوقی و قانونی برای مترجمین وجود نداره، چیه؟ شما بهعنوان یک مترجم صاحب تجربه چه پیشنهادی برای تحقق نیازهای صنفی این حرفه دارید؟
ترجمه برای من کاری کاملاً جدی است و وقت و انرژی زیادی صرفش میکنم، ولی واقعیت این است که من جزو گروهی از مترجمان نیستم که ترجمه تنها کار یا کار اصلیشان است. به همین دلیل هیچوقت پیگیر مسائل صنفی نبودهام. از طرفی به انجمنها و اصناف هم چندان خوشبین نیستم. دستکم در کشور ما دست چنین ارگانهایی آنقدر باز نیست که بتوانند کار چندانی انجام دهند و متأسفانه حواشی و دردسرهایشان بیشتر از دستاوردهایشان است.
دلایل انتخاب کتاب برای مژدا الفت چیه؟ آیا معیارهایی برای انتخاب داری؟
اولین و مهمترین معیارم این است که خودم کتاب را دوست داشته باشم و از ترجمهاش لذت ببرم؛ اما قطعاً آثار ادبی را به روشهای گوناگون پیگیری و بررسی میکنم. از طرفی نگاهی به آثار کلاسیک دارم و از طرف دیگر سعی میکنم در جریان تازههای نشر باشم و یادداشتهای منتقدان ترکیه را بخوانم. دوستانی در ترکیه دارم از اهالی ادبیات که گاه کتابی توصیه یا معرفی میکنند که اگر بپسندم به ترجمهاش فکر میکنم.
ما سیر تحول پاورقینویسی و ادبیات عامه پسند رو در ادبیات ایران داشتیم، این مقوله در مطالعاتی که تا امروز داشتی و کتابهایی که برای ترجمه انتخاب کردی تا چه اندازه در خارج از ایران وجود داشته؟
ادبیات عامهپسند در ترکیه طرفداران بسیاری دارد. کتابهای پرفروشی که مخاطب خودشان را دارند. ولی من معمولاً نه میخوانم و نه به ترجمهشان فکر میکنم چون برایم جذاب نیستند. تا امروز به پرفروشبودن کتاب در ترکیه یا احتمال پرفروششدنش در ایران فکر نکردهام و بعید است از این به بعد هم فکر کنم!
اعتماد عمومی نسبت به ادبیات از بین رفته، مردم اگر بخواهند کتاب بخونند معمولاً ترجمه رو انتخاب میکنند، بهنظرتون این مسئله چقدر مسیر پیشرفت ادبیات جدی ایرانی رو سد میکنه؟ و اقبال کارهای ترجمه شده چرا نزد خوانندگان ادبیات داستانی بیشتره؟
چندان موافق این نظریه نیستم که ترجمه توانسته یا میتواند راه ادبیات ایران را سد کند. به نظرم این بحث بهنوعی توجیه ضعفهای خود ماست. شاید وقتش رسیده بهجای فرافکنی نقاط ضعف یا خطاهای خودمان را بپذیریم. اگر فرض کنیم مردم توجه چندانی به ادبیات ایران ندارند آیا مقصر این قضیه ناشرانی نیستند که آثار ضعیف چاپ کردهاند و میکنند؟ وقتی گزینش درست و دقیقی وجود ندارد و آثار بیمحتوا بیوقفه چاپ میشوند نباید از مردم انتظار داشته باشیم پولشان را برای خرید کتابهای ما خرج کنند؛ اما اینکه چرا گرایش به آثار ترجمه بیشتر است؟ شاید به این دلیل که مترجمان گزینش میکنند و بهترینها را ترجمه میکنند، ولی در مورد تألیف ظاهراً گزینشی در کار نیست!
بعد از ترجمه یک اثر بحث اصلی در کشور ما بحث امکان انتشار اثره، ممیزی و سانسور تا حد زیادی محدودیت رو زیاد میکنه آیا این تجربه رو داشتی که بعد از پایان یک کار مجوز نگیره کتابی که ترجمه کردی؟
خوشبختانه تا حالا هیچیک از ترجمههایم رد نشده. گرچه اصلاحیههای بسیار داشتهاند و به حد کفایت معطل و اذیت شدهایم؛ اما بارها ناچار شدهام قید ترجمۀ بسیاری از کتابهای ارزشمند را بزنم چون تقریباً مطمئن بودهام مجوز نخواهند گرفت! پس میشود گفت بهنوعی شانس ترجمۀ خیلی کتابها را از دست دادهام.
اگر ترجمه را یکی از دریچههای ارتباط با فرهنگها و ملل دنیا بدانیم، تغییرات این دریچههای ارتباطی نسبت به گذشته چقدر روی کار ترجمه تأثیر داشته؟
امروزه ترجمه با پنجاه سال پیش که هیچ، شاید با بیست سال پیش هم بسیار متفاوت است. دسترسی به انواع منابع کار مترجم را راحتتر کرده و برای کسی که نیاز به تحقیق و بررسی را حس میکند امکانات بسیار است.
از نظر مژده الفت مترجم، مهمترین دغدغه و مشکل حوزۀ ترجمه چیه؟
برای من چیزی مهمتر از این نیست که وقتی مشغول ترجمه هستم نمیدانم آیا مترجم دیگری هم آن کتاب را در دست دارد یا نه. فکر کنید ماهها برای ترجمۀ کتابی وقت میگذاری، در میانۀ کار هستی یا حتی ترجمهات دارد فرایند انتشار را طی میکند که ناگهان ترجمۀ دیگری از آن کتاب چاپ میشود و به بازار میآید. گذشته از حس ناخوشایندی که این اتفاق ایجاد میکند متأسفانه یک بحث ملالآور دیگر هم پیش میآید که چرا ترجمۀ مجدد؟ درحالیکه در واقع ترجمهها همزمان بوده، ولی فرایند چاپ یکی طولانیتر شده است.
مردم با کدوم کتاب اسمتون رو بهعنوان مترجم شناختن؟
به نظرم با کتاب «زنی با موهای قرمز»، اثر اورهان پاموک که نشر نون چاپش کرده.
دربارۀ آینده کتاب و ادبیات، نگران نیستید؟ اولین راهحل برگرداندن مردم به سمت کتاب چی میتونه باشه؟
در کنار نگرانیهای ریز ودرشت دیگر قطعاً به ادبیات و کتاب هم فکر میکنم. ولی راستش راهحلی نمیشناسم. فکر میکنم اول باید علت پیدا شود تا بتوان فکری برای معلول کرد. باید اول ببینیم چه شده که مردم از کتاب فاصله گرفتهاند. بیشک دلایل زیادی دارد که در حوصلۀ بحث ما نیست.
چرا علیرغم کارهای جدی در ادبیات ایران، هنوز به شکل جدی کاری در خارج از ایران ترجمه نشده؟
میشود گفت چون ایران جزیرهایست جدا از کل دنیا و ارتباط ما با جهان در هیچ حوزهای درست و کافی نیست! اما از طرفی نباید فراموش کنیم که کتاب نویسنده ابتدا باید در کشور خودش شناخته و ستوده شود تا توجه مترجمان کشورهای دیگر را به خود جلب کند. مثلاً آثار صادق هدایت و فروغ فرخزاد که برای مخاطب ایرانی ارزشمندند در خارج از ایران (دستکم من از ترکیه خبر دارم) هم مهماند. باید دید آیا در سالهای اخیر آثار ادبی خیلی شاخصی داشتهایم یا نه. از طرفی بحث و نقد و معرفی و جوایز ادبی هم مهماند که متأسفانه در ایران موضوع چندان جدیای نیست.
بهعنوان نویسندهای که ترجمه میکنه، جنسیت زنانه در آثار زنان رماننویس ایرانی چگونه تصویر میشه؟
راستش چون برای من ادبیات زن و مرد ندارد هیچوقت به این شکل به موضوع نگاه نکردهام. نویسندۀ زن، نویسندۀ مرد یا ادبیات زنانه و…برایم معنا ندارد. نویسنده نویسنده است. چرا باید این موضوع را هم جنسیتی کنیم؟
آیا بازنمایی زن در این رمانها به بازتولید ایدئولوژی جنسیتی مسلط یاری میکنه یا علیه آن میایستد؟
قطعاً بستگی به نویسنده دارد. نمیتوان جواب کلی داد. شاید هر دو نگاه در آثار نویسندگان وجود داشته باشد.
از بین نویسندگان چه کسی بیشتر از همه در ذهن شما نویسندۀ جدی و تحسینبرانگیزه و کدام داستان و رمان بلافاصله با شنیدن اسم داستان به ذهنتون میاد؟ چه نویسندههایی، کتابهایی یا ایدههایی بر شما تاثیر گذاشتهاند؟
از نویسندگان ایرانی بیتردید احمد محمود را تحسین میکنم که ارادت و علاقۀ ویژهای به ایشان دارم. در بین نویسندگان خارجی داستایوفسکی بسیار تحسینبرانگیز است و با شنیدن اسم داستان و رمان یاد راسکولنیکف و البته مادام بوواری میافتم؛ اما اثری که بسیار تأثیرگذار بوده حتماً «در جستوجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست است.
اگر از شما خواسته شود که در مورد یکی از حوادثی که در دنیا در حال وقوع است بنویسید، موضوع و مضمون آنچه خواهد بود و چرا؟
جنگ! چون هیچ چیز بهاندازۀ جنگ آزارم نمیدهد. نه فقط به خاطر کشتهشدن انسانها بلکه به این دلیل که حس میکنم بشر موجود خطرناک، اعتمادناپذیر و بیرحمی است!
بیشتر بخوانید:
مشاهدۀ همه مطالب ادبیات جدی