ادبیات عامه پسند چیست؟ کدام ادبیات: جدی یا عامه پسند؟

این پرسش که ادبیات عامه پسند چیست و به چه آثاری گفته می‌شود، به‌اندازه پرسش اول مرغ بود یا تخم‌مرغ میان اهالی ادبیات، جدی، گیج‌کننده و بدون پاسخ قاطع است. البته در طول زمان پاسخ‌های مختلفی به آن داده شده است، بیشتر از سوی منتقدان ادبی و صاحب‌نظران ادبیات اما چه‌بسا از آن خاطر که ادبیات (خوشبختانه) همچون یک موجود زنده است که فرازوفرودهای هر دوران شکل‌های تازه به آن می‌دهد، این جواب‌ها مرزهای قطعی ماجرا را مشخص نمی‌کنند؛ برای نمونه اثری به چاپ می‌رسد و درحالی‌که از سوی منتقدان ویژگی‌های یک ادبیات عامه پسند را دارد به‌سرعت گستردگی فراتر از آن پیدا می‌کند، توسط خوانندگان جدی‌تر ادبیات هم خوانده و پسندیده می‌شود و حتی به ابراز نظر و واکنش از سوی اهالی ادبیات و نویسندگان می‌انجامد، به‌عنوان نمونه وطنی آن می‌توان به کتاب بامداد خمار اشاره کرد، کتابی که تا مدت‌ها باعث بحث و گفت‌وگو بین چهره‌های ادبی ایران شد.

همین یک مثال معلوم می‌کند که یک پایه اصلی این ماجرا، مخاطب است؛ یعنی تعداد و نوع خوانندگان می‌تواند یک اثری را که از نگاه کارشناس و منتقد در یک‌گونه خاص تعریف می‌شده، بردارد و بگذارد در یک زمین و تعریف دیگر. حالا منتقدان دوباره مشغول می‌شوند، شروع به بررسی می‌کنند، دل‌وروده اثر مورد نظر را بیرون می‌کشند تا بفهمند چه ویژگی‌هایی در متن وجود دارد که مرزها را جابه‌جا کرده؛ اما از آن‌طرف بحث زمان هم مطرح است یعنی یک اثر در زمان چاپ ممکن است بسیار بحث‌برانگیز یا پرمخاطب باشد اما یک دهه بعد کسی آن را به یاد نیاورد، با این حساب یک اثر عامه پسند را نوعی اثر تاریخ مصرف‌دار می‌دانند بدون ویژگی ماندگاری که یکی از وجوه ارزشمند ادبی به‌حساب می‌آید؛ اما این ماجرا را جور دیگری هم می‌شود دید، مثلاً اینکه از بین ده‌ها اثر شاخص ادبیات جدی که به‌عنوان کلاسیک‌ها ارزشمند شناخته می‌شوند واقعاً چه تعدادیشان توسط مخاطب امروزی خوانده می‌شوند؟

معیار تمایز ادبیات عامه پسند از ادبیات جدی

پیش از اینکه خودمان را در هزارتوهای این ماجرا سرگردان کنیم بد نیست متر و معیاری در دست بگیریم و با همان آرام‌آرام جلو برویم و ببینیم ما را به کجا می‌رساند. من این معیار را همان سه پرسش اساسی و اولیه‌ای می‌گیرم که همیشه در مواجهه با یک اثر شکل می‌گیرد: این اثر چه می‌خواهد بگوید، چطور می‌گوید و برای چه کسانی می‌گوید؟

پاسخ دادن به پرسش «این اثر چه می‌خواهد بگوید» بخش مهمی از ماجرا را برای ما معلوم می‌کند. بخش اعظم آثاری که در رده ادبیات عامه پسند ارزیابی می‌کنیم خیلی روشن و واضح به این پرسش‌ها جواب می‌دهند. داستان قرار است نتیجه یک عشق یک‌سویه یا حل یک معما یا عاقبت یک ناهنجاری و بی‌اخلاقی را نشان بدهد. البته دامنه موضوعات محدود به همین چند موردی که نام بردم نیست اما درهرحال شما می‌دانید که نویسنده داستانی را شروع کرده که قصد دارد آن را به سرانجامی برساند، مسائل و مشکلات و دلایل و فرازوفرودهایش را داخل قصه چیده و همه این موارد شما را به یک پایان می‌رساند.

البته که مهارت نویسنده در رساندن به این پایان مهم است، بعضی پایان‌ها قابل پیش‌بینی هستند، همان ابتدا که کتاب را در دست می‌گیرید به خودتان می‌گویید ای بابا معلوم است تهش چه می‌شود؛ اما برخی دیگر آن‌قدر استادانه شما را در هزارتوهای ماجراها پیش می‌برند که آخرش به‌جایی می‌رسید که اصلاً فکرش را نمی‌کردید؛ اما همیشه هم این‌گونه کتاب‌ها بر اساس قابل پیش‌بینی بودن یا نبودن داستان خوانده نمی‌شود؛ بسیاری از اوقات خوانندگان این کتاب‌ها با اینکه عاقبت کار را می‌دانند اما داستان را با اشتیاق تا انتها می‌خوانند چون غرق شدن در دنیای این داستان‌ها به آن‌ها لذت می‌دهد و شاید به همین خاطر است که بخش اعظمی ازاین‌گونه آثار حجیم و طولانی هستند چون مخاطب دوست دارد هرچه بیشتر و طولانی‌تر در آن فضا بماند، غوطه بخورد و زندگی کند.

با این حساب ادبیات عامه پسند یکی از وجوه مهم هنر را عملی می‌کنند: ساختن خیال و رؤیا و لذت بردن از آن. حالا اگر نیم‌نگاهی به آن‌طرف مرز بیندازیم –یعنی آثاری که در حیطه ادبیات جدی ارزیابی می‌شوند- در اساس دغدغه غرق کردن خواننده در یک خیال یا لذت را ندارند، چه‌بسا هم دلشان بخواهد خواب رؤیایی او را به هم بزنند. لزوماً قرار نیست داستانی با قواعد از پیش تعیین‌شده بگویند، شاید بخواهند فقط رویارویی با یک موقعیت یا تجربه یک حس عجیب یا تردیدها و سرگردانی‌ها را نشان بدهند.

اینجاست که پاسخ دادن به سؤال این اثر چه می‌خواهد بگوید به این آسانی نیست. قطعاً این بدان معنی نیست که ادبیات جدی حرفی برای گفتن ندارد (گرچه همین بخش ماجرا راه را برای تولید انبوه آثاری باز می‌گذارد که پراکنده‌گویی، ضعف ادبی و کاستی‌های کارشان را به‌حساب پایان باز یا جدی بودن اثر می‌گذارند) اما می‌تواند به این معنی باشد که نمی‌خواهد خودش را در چارچوب یک حرف و یک نتیجه محدود کند. از طرف دیگر در حیطه ادبیات عامه پسند هم اغلب آثاری به جایگاه بالاتر و ارزشمندتری راه پیدا می‌کنند که با آنکه در چارچوب قصه حرف خودشان را زده و به پایان مشخص رسیده‌اند اما فرصتی هم برای نگاه دوباره و متفاوت به ماجراها فراهم کرده‌اند.

پس شاید بتوان این‌گونه هم به ماجرا نگاه کرد که هرچقدر داستان لایه‌های بیشتر و عمیق‌تری برای ما باز کند آن را ادبیات جدی‌تری می‌دانیم و هرچقدر در لایه سطحی و اولیه حرفی که می‌خواهد بگوید بماند، آن را ادبیات غیرجدی یا صرفاً سرگرم‌کننده‌ای به شمار می‌آوریم. بعضی‌ها این را به شکل دیگری هم بیان می‌کنند، اینکه در ادبیات عامه پسند کتاب وقتی به پایان می‌رسد که به پرسش‌ها پاسخ داده باشد اما برعکس در ادبیات جدی پرسش‌ها تازه بعد از بستن کتاب در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد. این تعبیر گرچه نادرست نیست اما در ادبیات عامه پسند هم آثاری هستند که گرچه پرسش اصلی داستان را جواب می‌دهند اما وسوسه طرح پرسش‌های تازه یا کنجکاوی‌های جدید را در دل مخاطب باقی می‌گذارند. مثلاً داستان‌های گونه فانتزی یا علمی-تخیلی که گروهی آن‌ها را در دسته ادبیات عامه پسند رده‌بندی می‌کنند گرچه با خلق فضاها و رویدادهایی به نشان دادن اتفاق‌ها و نتایج و ماجراها می‌پردازند اما حتی در ساده‌ترین شکلشان قصد دارند وسوسه این پرسش را به جان مخاطب بیندازند که چه می‌شود اگر جهان این‌گونه نباشد که ما تصور می‌کنیم.

ساختار شخصیت ها در ادبیات عامه پسند

پرسش «چطور می‌خواهد بگوید» آن بخش مهمی است که توجه منتقدان و کارشناسان ادبی را جلب می‌کند. در یک نگاه بسیار ساده و خلاصه شده، اثر ادبی برای چطور گفتن به پرداخت و زبان احتیاج دارد. پرداخت یک داستان بر اساس ماجراها و شخصیت‌ها است. در بیشتر آثار ادبیات عامه پسند ماجراها پررنگ‌تر از شخصیت‌ها هستند؛ یعنی پیرنگ بر اساس حوادث و اتفاق‌ها اولویت بیشتری بر شخصیت‌پردازی دارد. گرچه این یک حکم کلی نیست اما اکثراً شخصیت‌های این‌گونه آثار برای ما تعریف و شناسنامه مشخصی دارند، اصلاً شاید چون برایمان آن‌قدر ملموس و آشنا هستند دنبالشان می‌کنیم. حتی در داستان‌های کارآگاه محور که شخصیت ویژه هر کارآگاه اساس ماجرا و علاقه ما را شکل می‌دهد (جدا از اینکه خود کارآگاه یک مفهوم نمادین را به دوش می‌کشد) هرکدام از کارآگاه‌ها با ویژگی‌ها و خصوصیات مشخصی تعریف شده‌اند که تا ابد در ذهن ما به‌روشنی باقی بمانند.

ما دوست داریم بدانیم شرلوک هلمز چگونه از پس این معما برمی‌آید و پوآروی عزیز چطور یک‌بار دیگر برتری‌اش را به رخ می‌کشد. از آن‌طرف در ادبیات جدی بیشتر با شخصیت سروکار داریم، حتی اگر شخصیت در برابر اتفاق یا ماجرایی قرار بگیرد، گاه ماجرا را رها می‌کنیم و در کنکاش‌ها و زوایای فکر و روح شخصیت غرق می‌شویم، می‌گذاریم که همراه با او در ناشناخته‌ها و بخش‌های درک نشده و گنگ انسانی چرخ بخوریم و وجوه دیگری از او و دنیایش را ببینیم و با تردید بیشتری به چیستی و کیستی هستی نگاه کنیم.

به‌غیراز پرداخت، ماجرای زبان نیز در چگونه گفتن نقش مهمی دارد. قطعاً این انتظار به حقی است که ادبیات عامه پسند (همان‌طور که از اسمش هم هویداست) با گروه گسترده‌ای از مردم ارتباط بگیرد. با این حساب باید زبانش روشن و واضح باشد، از ارجاعات یا تعابیر همه‌فهم استفاده کند و کلمات چون قرار است در خدمت پیش بردن داستان باشند به محدوده بازی‌های زبانی و چینش‌های متفاوت نیفتند. زبان در ارتباط گرفتن با مخاطب گسترده از شوخی، تعابیر عاشقانه و واژگان آشنا استفاده می‌کند تا هرچه زودتر و آسان‌تر مخاطب را همراه خود سازد.

بدون تردید استفاده از این نوع زبان به معنی شلخته‌نویسی نیست (دامی که بسیاری از مدعیان عامه پسند نویسی در آن می‌افتند) و باز هم تبحر نویسنده در درست و پاکیزه نویسی است که ارزش یک اثر عامه پسند را بالا می‌برد و مخاطبان گروه‌های مختلف را همراهش می‌کند؛ اما ادبیات جدی گاهی اوقات دغدغه‌اش اصلاً همان زبان است، می‌خواهد نشان دهد که چطور می‌شود از دل یک واژه آشنا مفهوم غریبی بیرون کشید، با به هم ریختن چینش کلمات آهنگ درونی اثر را تغییر داد و یک عمل یا فکر را با ده‌ها واژه زیرورو کرد. برای نویسنده ادبیات جدی گستره دایره واژگانش مهم است و زبان تنها در خدمت پیشبرد داستان نیست.

هردو مقوله پرداخت و زبان نکته مهمی است که باعث شده در آن‌طرف مرز ادبیات عامه پسند را بیشتر به‌عنوان ادبیات ژانر بشناسند. کتاب‌های عاشقانه، معمایی و جنایی، علمی-تخیلی و فانتزی شاخه‌هایی از ادبیات ژانر به‌حساب می‌آیند که در مجموع آن‌ها را ادبیات عامه پسند می‌شناسند. ادبیات جدی در داخل ژانرها نمی‌گنجد، اگر دلش بخواهد ویژگی‌هایی از ژانر را استفاده می‌کند اما خودش را محدود و ملزم به رعایت قوانین آن نمی‌کند. ژانرها تکلیفشان روشن، قواعدشان مشخص و گروه خوانندگانشان هم گسترده‌تر است.

حالا وقت پاسخ به پرسش «برای چه کسی می‌گوید» است. شاید این بدیهی‌ترین و ساده‌ترین بخش ماجرا به نظر بیاید. قاعدتاً وقتی می‌گوییم ادبیات عامه پسند پس معلوم است که در آن انتظار مخاطب گسترده داریم، داستان‌های عامه پسند قرار است با مردم بسیاری ارتباط بگیرند؛ اما به گمان من این همان بخش حساس و مغالطه آمیزی است که باعث سوءتفاهم‌های بسیاری شده تا جایی که بسیاری از اوقات اطلاق کلمه عامه پسند به یک کتاب را در چشم عده‌ای به معنای بی‌ارزش بودن یا حتی در حد ناسزا کرده است. فرق ظریف ماجرا تفاوت گذاری بین دو گونه مخاطب عامه و عامیانه است. بخشی از آثاری که در گروه ادبیات عامه پسند منتشر می‌شوند به مجموعه‌ای تعلق دارند که می‌توان عنوان عامه پسند را روی آن‌ها گذاشت.

وقتی در ادبیات از عامیانه حرف می‌زنیم به بدنه‌ای از مخاطبان اشاره داریم که سطح سواد و سلیقه نازل‌تری دارند، گرچه این بدنه می‌توانند حتی مدرک تحصیلی بالا یا موقعیت شغلی ممتاز یا طبقه اقتصادی بالا داشته باشند (معیارهای اجتماعی که افراد یک جامعه را طبقه‌بندی می‌کنند) اما در حیطه ادبیات یک گروه عامیانه به شمار می‌آیند زیرا نگاه و فکر و سلیقه آن‌ها در ادبیات پیوندی با شاخصه‌های اصلی آن به‌عنوان یک هنر ندارند. این گروه گرچه هیچ‌وقت مخاطب ادبیات جدی نیستند اما مخاطب اصلی و هدف ادبیات عامه پسند نیز به‌حساب نمی‌آیند. می‌توانند بخشی از مخاطبان یک اثر عامه پسند باشند (و اتفاقاً این همان فرصتی است که همیشه بحث‌برانگیز بوده که آیا می‌توان با استفاده از این فضای مشترک ایجاد شده آن‌ها را به داخل دنیای ادبیات و داستان کشید و کم‌کم تبدیل به یک مخاطب جدیشان کرد؟) اما در اغلب موارد خوانندگان آثار کم‌اهمیت‌تر و نازل‌تر ادبیات عامه پسند هستند. ادبیات جدی مخاطبان خود را خاص‌تر و تا حدی فرهیخته‌تر می‌داند، گاهی هم حتی تا آنجا پیش می‌رود که بگوید بحث مخاطب برای او جدی نیست، می‌خواهد از دنیا و نگاهش بگوید چه مخاطبی داشته باشد چه نداشته باشد؛ به‌هرحال اگر از دل ادبیات عامه پسند بخش افراطی به اسم ادبیات عامیانه پسند بیرون می‌آید، عجیب نیست که در ادبیات جدی نیز تفریطی به اسم حذف و بی‌اهمیت دانستن مخاطب شکل بگیرد.

اما نکته مهم ماجرا اینجاست که در قله ادبیات ماندگار آثاری می‌نشینند که ویژگی‌های ادبیات جدی و عامه پسندی را با هم دارند. کافی است به این فکر کنیم که مثلاً کتاب شازده کوچولو یا اشعار حافظ چه جایگاهی در ادبیات دارند و دایره مخاطبانشان تا چه اندازه گسترده است. حالا شاید بد نباشد که به‌جای پیدا کردن ویژگی‌هایی برای ادبیات عامه پسند به این پرسش جواب بدهیم که اساساً منظور از ادبیات جدی چیست؟ آثاری است که به ادبیات به‌عنوان یک موضوع جدی نگاه می‌کند یا جدی‌ترین پرسش‌های هستی انسان را بیرون می‌کشد؟

می‌بینید، ماجرا دوباره از سر نو شروع می‌شود!

 نویسنده مطلب: گیتی صفرزاده

 

بیشتر بخوانید:

 

مشاهدۀ همه مطالب هیئت تحریریه
0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

بیست − 9 =