چارچوب و محدوده اخلاقی که در آن وظایف مشخصی تعریف می‌شود مسئولیت اجتماعی‌ست. تمامی این مسئولیت‌ها منفعتی برای افراد جامعه دارند. یک فرد، یک سازمان و یا یک نهاد به‌طور خاص عهده‌دار این مسئولیت است. از انجام وظایف فردی به‌وسیله تک‌تک افراد جامعه شروع می‌شود تا هدف‌گذاری مشخص در یک نهاد. تعادل مناسب بین اکوسیستم و اقتصاد و امنیت جامعه را این مسئولیت برقرار می‌کند. استفاده از کلمۀ وظیفه نشان می‌دهد که هر فرد در حالت عادی باید به این وظایف واقف بوده و نقش خود را در حفظ این تعادل به‌صورت مشخص پذیرفته و ایفا کند. برای ورود به بحث مسئولیت اجتماعی در ادبیات ، ابتدا ناگزیریم کمی به موضوع جامعه‌شناسی هنر بپردازیم.

جامعه‌شناسی هنر در یک تعریف موجز به بررسی ارتباط متقابل بین جامعه و هنر می‌پردازد. این ارتباط متقابل شامل دو رویکرد اصلی است. رویکرد بازتابی و رویکرد شکل‌دهی.

رویکرد بازتابی هنر آیینه‌ای‌ست که جامعه و شرایط آن را بازمی‌نمایاند. این آیینه نه الزاماً تمامی واقعیت را نشان می‌دهد و نه نیز لزوماً همه‌چیز را چنانکه هست. مثلاً ممکن است نقد خود را به مسئلۀ اجتماعی مثل تبعیض، اغراق‌آمیز نشان دهد. با توجه به این رویکرد با بررسی یک اثر هنری، مثلاً یک رمان یا داستان، می‌توان به جامعه و زمینه‌های اجتماعی که آن اثر را شکل داده، دست پیدا کرد. مثال روشن این رویکرد رمان واقع‌گرایانه اجتماعی «همسایه‌ها» نوشتۀ احمد محمود است که به زندگی فردی به نام «خالد» در روزهای پیش از کودتای ۲۸ مرداد و دوران نهضت ملی‌شدن نفت در شهر اهواز می‌پردازد، یا رمان «رگتایم» که قصد بررسی‌اش را داریم هم به همین ترتیب از سیاه‌پوست‌ستیزی و زندگی طبقه کارگر آمریکا در دوره‌ای خاص روایت می‌کند.

در ادامه تاثیر مسئولیت اجتماعی در ادبیات باید یادآور شویم که رویکرد شکل‌دهی هنر مرتبه‌ای فراتر از جامعه دارد، هنر با آفرینش خود جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد. ارتباط هنرمند به‌واسطۀ اثری‌ست که می‌آفریند. در این نگرش، هنر به‌مثابۀ شکلی از ایدئولوژی‌ست که حقیقت را واژگون می‌کند. هنر مردم‌پسند طبقۀ کارگر را به تسلیم سرمایه‌داری وا می‌دارد.

هیچ‌کدام از این دو رویکرد، بر دیگری برتری ندارد، شاید بتوان گفت تا حدی هم به هم پیوند خورده‌اند. چراکه آثار هنری ضمن اینکه بر بستر جامعه شکل می‌گیرند و از آن اثر می‌پذیرند، به‌نوبۀ خود بر آن اثر هم می‌گذارند. یکی از معروف‌ترین مثال‌ها در این زمینه، رمان اجتماعی «رگتایم» است. از دید بازتابی این رمان بیانگر شرایط اجتماعی دشوار و شدت تبعیض نژادی در آمریکاست و در ایجاد رویکردی علیه تبعیض نژادی مؤثر بوده است. پس هنر بر جامعه اثر گذاشته است. حال اگر دوباره به تعریف مسئولیت اجتماعی برگردیم، می‌توانیم در هر دو رویکرد و بر اساس تعاریفشان در کنار تعریف مسئولیت اجتماعی، دو رویکرد کاملاً متضاد را در تعریف هنرمند(در اینجا نویسنده) رو به روی هم قرار دهیم. اولی هنرمند را به‌عنوان یکی از اعضای جامعه با وظیفۀ خدمت به جامعه در نظر می‌گیرد که باید هنر خود را در راستای تعهدات اخلاقی و مسئولیت اجتماعی قرار دهد. این دیدگاه را می‌توان در اثر دکتروف دید. او نام رگتایم را به‌عنوان روح زمانه‌ای که توصیف می‌کند انتخاب کرده. جمله‌ای که نویسنده برای سرآغاز کتاب انتخاب کرده از اسکات جاپلین « این قطعه را تند ننوازید. هرگز درست نیست که رگتایم را تند بنوازید.» همه را دعوت به آهسته خواندن این کتاب کرده است.

رگتایم کتابی‌ست که دکتروف با به کار بردن سبک روایی خاص، شخصیت‌های فراوان و داستان‌های موازی نوشته، و به‌گونه‌ای جالب در برابر تبعیض نژادی امریکا پرداخته شده است. از سال ۱۹۰۰، زمانی که مهاجر و سیاه‌پوستی در آمریکا وجود ندارد و میهن‌پرستی جزء احساسات اصلی بشری محسوب می‌شود، شروع شده و در ۱۹۱۷ با ورود ایالات متحده به جنگ جهانی اول پایان می‌پذیرد. نویسنده در راستای نگاه انتقادی خود به مسئلۀ تبعیض منفعل نبوده. او با تبحر خود در قسمت اعظم کتاب به زندگی کولهاوس واکر سیاه‌پوستی که در تبانی پلیس وارد مهلکه می‌شود، می‌پردازد. کشته شدن جرج فلوید در حین دستگیری پلیس در مینیاپولیس، را می‌توان تا حدی تکرار زندگی کولهاس‌واکر دانست در یک زمینه و با اتفاق تکراری نژادپرستی.

در کنار شخصیت‌های خیالی رگتایم چند شخصیت واقعی تاریخی از جمله «هری هودینی» شعبده‌باز تردست، «اما گلدمن» زن انقلابی و خطیب مبارز، «هنری فورد» سازنده اتومبیل‌های ارزان‌قیمت، «زیگموند فروید» روان‌شناس، «رابرت پیری» کاشف قطب شمال، و چند تن دیگر هم وجود دارد. دل‌مشغولی‌ها و مسئولیت‌های اجتماعی دهه‌های بعد مثل تکنولوژی، نژاد و قدرت در زندگی شخصیت‌های کتاب تأثیر می‌گذارند و خواننده در خلال این ماجراها به تراژدی واقعی زندگی سیاه‌پوستی بنام کولهاس‌واکر می‌رسد.

در دیدگاه دیگری هنرمند در قبال جامعه هیچ‌گونه وظیفه و تعهدی ندارند. هنر می‌تواند هیچ موضوع اجتماعی را در برنگیرد، از قیدوبند جامعه آزاد باشد، به وسیله‌ای برای رسیدن به یک هدف نباشد، بلکه خود هدف باشد. هنر در ذات خود زیباست و این زیبایی برای آن کافی است. بعضی ادبیات عامه‌پسند را در این دسته قرار می‌دهند، موضوع جدی انسانی در آن مطرح نمی‌شود و صرفاً برای سرگرمی و زیبایی نوشته شده؛

این دو نگرش متضاد به رابطۀ هنرمند و جامعه به یک رویکرد دیگر هم می‌رسد که هنرمند خدمتکار جامعه یا مبلغ آنچه جامعه پذیرفته یا مقدس دانسته نیست. او می‌تواند رسالتی برای شخص خود قائل شود که در برابر یک ظلم، یا بی‌عدالتی بی‌توجه نماند، از شرایط اجتماعی و ساختارهای اجتماعی زمان خود الهام بگیرد و آن را در کار هنری خود نشان دهد. مثلاً هنری که بتواند علیه جریان حاکم در جامعه حرکت کند. به‌این‌ترتیب، هنرمند مدرن به‌واسطۀ درون‌گرایی و گریز از جامعه، به دور افتادن از حقیقت و بدفهمی آن متهم نخواهد شد.

مسئولیت-اجتماعی-نویسندگان

هنرمند اگر به کشف واقعیتی نائل آید، آن را بیان کند و بیان او مورد پذیرش مخاطب واقع شود، وظیفۀ اجتماعی خود را تا حد زیادی به انجام رسانده، همان‌طور که دکتروف در رگتایم دوره‌ای را به تصویر می‌کشد که اختلاف طبقاتی ملموس و فاصلۀ بین ثروتمند و فقرا زیاد است. دوره‌ای که مبارزات حقوق مدنی، حقوق زنان و جنبش‌های کارگری مطرح است. نویسنده به بررسی سه گروه زندگی آمریکایی در یک دورۀ خاص پرداخته. گروه اول خانواده‌ای از طبقۀ بالای جامعه است که خدمتکاری سیاه‌پوست به نام سارا دارد. گروه دوم خانوادۀ مهاجر یهودی، از طرفداران چپ رادیکال و عضو گروه هنرمندان سوسیال است و گروه سوم یک زوج سیاه‌پوست به نام کولهاوس واکر و سارا. کولهاوس درواقع آهنگساز موسیقی رگتایم است و درآمد خوبی دارد. سوار فورد می‌شود و سفیدپوستانی با او درگیر می‌شوند و به اتومبیلش صدمه وارد می‌کنند. غرور کولهاوس، این اهانت را قبول نمی‌کند و در نهایت به زندان می‌افتد. نویسنده با تردستی اعتراض کولهاس واکر به اهمال‌کاری پلیس را به یک نگاه کلی تبعیض‌آمیز تسری می‌دهد. یک جامعه که با وجود آگاهی ظلمی که به این نوازنده شده بازهم در مقام طرفداری برنمی‌آید تا جایی که شخصیت اصلی خود برای احقاق حقش برمی‌خیزد و همسرش را هم در این راه از دست می‌دهد.

اگر در مقام مقایسه این رمان با کشته شدن جرج فلوید برآییم، آیا می‌توانیم نویسنده را به خاطر درک درست از مسئولیت اجتماعی و بازتاب آن در اثرش تقدیر کنیم؟ و هنرِ بازگویی داستانی که توانسته در ذهن افراد، «سؤال» پدید آورد و در پی آن، آنان را برای یافتن «جواب»، برانگیزد که آیا حق حیات انسانی را می‌توانی از کسی به خاطر ظاهر متفاوت سلب کرد، ارج بنهمیم.

بر اساس مقدمه‌ای که ذکر شد، آیا می‌توان به مسئولیت اجتماعی هنرمند در شکل‌دهی تفکر انتقادی پرداخت؟ یا به‌زعم بسیاری در جامعه‌ای که آمار جرم و جنایت بیداد می‌کند، دیگر هنرمند با اثرش نمی‌تواند اثری در بهبود شرایط داشته باشد. امّا آیا به‌راستی چنین است؟ شما فکر می کنید نقش مسئولیت اجتماعی در ادبیات تا چه حد است؟

 

نویسنده مطلب: مرجان صادقی

منابع مسئولیت اجتماعی در ادبیات:

احمدی، بابک، حقیقت و زیبایی، تهران، مرکز، ۱۳۸۶

کوثری، مسعود، مقالۀ درک آثار هنری در جامعه، فرهنگستان هنر، زمستان ۸۶

 

بیستز بخوانید:

مشاهدۀ همه مطالب ادبیات جدی
0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

شانزده − 8 =