هاینریش بل و سیمای زنی در میان جمع

این جمله را در مورد بسیاری از آثار کلاسیک یا رمان‌های مشهور و ماندگار می‌شنویم: «از آن کتاب‌هایی است که هر کس باید در کتابخانه‌اش داشته باشد.» یا «شاید طولانی و خسته‌کننده به نظر برسد اما کتابی است که باید خواند.»

اما چه عاملی باعث می‌شود که این جمله را در مورد داستانی به کار ببریم که صفحات انبوهش و توصیفات بیش از حدش در حوصلۀ تنگ امروزی ما نمی‌گنجد، اما ازخواندنش گریزی نیست. اگر از اساتید ادیب این سؤال را بپرسید، احتمالاً خواهند گفت: «آثار کلاسیک آثاری هستند که هنوز حرفی برای گفتن دارند. این‌همه سال از نگارششان می‌گذرد، اما هنوز وقایعشان قابل تعمیم با وقایع امروز زندگی ماست و هنوز آموختنی هستند، چه به لحاظ تکنیکی و چه از نظر محتوایی. نوآور هستند و قابل مطالعه، می‌توان در مورد آن‌ها حرف زد و از دانشجویان خواست تا عمیق‌ترین لایه‌های داستانی را از آن بیرون بکشند، تحلیل کنند و از آن‌ها بیاموزند. »

اما این تنها پاسخی کلی است و باز این سؤال را پیش می‌آورد که خوب وجه تمایز آن‌ها از داستان‌هایی که ماندگار نشده‌اند چیست یا سرراست‌تر از آن، «چه عاملی باعث شده که این داستان‌ها هنوز قابل تعمیم باشند و آموختنی. چرا هنوز هم حرف‌هایی برای گفتن دارند و بستری هستند برای آموختن و دنیای داستان را، روبه‌جلو بردن؟»

بدون شک این پاسخ را باید در زیرساخت‌های داستان جست. شاید در عناصر پنج‌گانه‌ای درهم‌تنیده داستانی پدید آورده‌اند که درختی سبز و ایستا و مقاوم است. پربار است و زیبا و شکوهش آن‌قدری هست که هنوز در هر کتابخانه‌ای به چشم بخورد.

رمان سیمای زنی در میان جمع نوشته هاینریش بُل [1] نیز از آن دست رمان‌هایی است که عناصرش با نوآوری و خلاقیتی مثال‌زدنی کنار هم قرار گرفته‌اند و چنان بر محتوای عمیقش استوار شده‌اند که نتیجۀ آن داستانی است نه‌تنها خلاقانه و خواندنی که به‌خودی‌خود، کلاس داستان‌نویسی است و مدت‌ها می‌توان در آن تفحص کرد و درس‌های تازه گرفت.

هاینریش بُل در این کتاب به زندگی یک زن 48 ساله در سه زمان گذشته، حال و آینده می‌پردازد، مفصل و با جزئیات اما نه با روایت خودش که خود انگار جستجوگری است که وقایع را کنار هم می‌چیند. او زندگی لنی را از زبان شخصیت‌هایی که خود خلق کرده و اتفاقاً تعدادشان هم کم نیست، روایت می‌کند و نتیجۀ آن داستانی است خواندنی که نه‌تنها جایزۀ نوبل ادبیات را نصیب نویسنده‌اش می‌کند که مراتب لذت عمیق و معنوی خواننده‌اش را هم فراهم می‌کند.

اما آنچه این داستان را مبدل به داستانی خواندنی کرده است، چنان‌که در مورد همۀ رمان‌های ماندنی مصداق دارد، عناصر پنج‌گانه‌ای است که بر پایۀ اندیشه، خلاقیت، نوآوری و جذابیت داستان را بنا کرده است.

مضمون:

مسلم است آنچه بیش از همه اثری را ماندنی می‌کند، مضمون و درون‌مایه است. (عنصر وحدت بخشی که دیگر عناصر داستان را به هم پیوند می‌زند و بار معنایی داستان را بر دوش می‌کشد.) و در کنار آن تِمی که بر داستان حاکم است. (تک‌کلمه‌ای که عصارۀ مضمون است.) هرچقدر مضمون جهان‌شمول‌تر و قابل تبیین‌تر و انسانی‌تر،  وتم گسترده‌تر؛ اثر عظیم‌تر و باشکوه‌تر خواهد بود.

در رمان سیمای زنی در میان جمع زندگی لنی (شخصیت اصلی) تحت عوامل اثرگذار و تم‌های مهمی همچون، عشق، جنگ، مذهب، جریان‌های سیاسی سایه‌افکن (فاشیسم، سوسیالیسم و سرمایه‌گذاری) قرار می‌گیرد. که هریک به‌خودی‌خود، دامنۀ مفاهیم و معانی گسترده‌ای دارند و البته تعاقب اثرگذارشان بر زندگی بشری غیرقابل‌انکار است. لنی در مدرسه‌ای مذهبی با فضای سخت‌گیرانۀ خاص خودش، درس می‌خواند و روزهای نوجوانی‌اش را می‌گذراند. حال‌آنکه اعتقاد چندانی هم به آن ندارد و قابلیت آن را هم دارد تا قوانین آن را زیر پا بگذارد. در جوانی، در کوران جنگ با مردی ازدواج می‌کند، درحالی‌که عاشقش هم نیست.  ازدواجی که سه روز بیشتر دوام ندارد و خیلی زود بیوه می‌شود. بیوه‌ای که چندان هم غمگین نیست. کمی بعد باز هم در اوج جنگ و سلطۀ فاشیسم در خفا شیفتۀ اسیر روسی می‌شود. با او ازدواج می‌کند، از او بچه‌دار می‌شود، درحالی‌که کافی است عوامل نازی، از این عشق یا رابطه بویی ببرند تا هر دو تیرباران شوند. گرچه از قضا در هرج‌ومرج بعد از جنگ، این معشوق روسی با اسم و شهرت آلمانی به‌اشتباه دستگیر و سپس در معدنی دورافتاده می‌میرد.

خانۀ پدری لنی، طعمۀ نظام سرمایه‌داری می‌شود. درحالی‌که با اندکی درایت می‌تواند آن را حفظ کند. قربانی تبلیغات سوسیالیسمی می‌شود، که خود انگار اراده‌ای در انتخاب آن ندارد و در نهایت هم وقتی ثمرۀ عشقش در زندان است، زن دوم مردی می‌شود که هم‌کیشش نیست. از او باردار می‌شود، مورد شماتت قرار می‌گیرد. درحالی‌که هنوز عشق، شفقت، مهر و انسان‌دوستی در او زنده است.

بُل در جریان روایت زندگی لنی به توصیف فساد اخلاقی، حرص و مال‌اندوزی و جریان‌های سیاسی منفعت‌طلبانه می‌پردازد اما فقط توصیف نمی‌کند که با طنزی ظریف و گاه گزنده نقدش می‌کند. سرمایه‌داری که مال‌اندوزی را از جمع‌کردن دندان طلای اجساد شروع می‌کند یا نظام سوسیالیستی و کمونیستی که آدم‌ها را فقط دستاویزی برای رسیدن به خواسته‌های خود قرار می‌دهند. سلطۀ فاشیسم، فرار و کشتار یهودیان که نتیجه‌اش خانه‌به‌دوشی با اسم مستعار است. تحقیر اسیران جنگی و به کار گرفتن آن‌ها، بدون آنکه اجازۀ حتی خواندن آوازی داشته باشند. همۀ این‌ها رمان را به لحاظ درون‌مایه به سطحی رسانده که اندیشۀ خواننده را به کار بگیرد و از خود بپرسد چطور میان این ملغمه‌ای که بشر خود برای خودساخته، چهارچوب‌هایی که تخته‌بندش کرده و او را وادار به ظلم کردن یا مظلوم واقع‌شدن می‌کند؛ چطور می‌تواند در دلِ زنی که دیگران عفافش را زیر سؤال می‌برند هنوز مهر محبت و شفقتی وجود داشته باشد؟

درواقع تضاد یا تناقض تِمی است که بر این رمان سایه افکنده و تأثیرش را در دیگر عناصر داستانی رمان هم(شخصیت، پلات، فضا و مکان) می‌توان دید و اما فراگیر و سهمگین‌تر از  همه آن را در مضمون می‌توان دید. مضمونی ابدی و ازلی که تمامی ندارد: «عشق و شفقت به راهش ادامه خواهد داد. (اگر شده در زیر بمباران گوشۀ یک آرامگاه خانوادگی یا با اجاره دادن اتاق‌هایی که خود در آن خانه، مستأجری.) در جنگ یا در هر جریان سیاسی و بن‌بست فکری که خود بشر مبدع آن بوده است.»

نقش شخصیت ها:

ساختن نزدیک 120 شخصیت با ویژگی‌های خاص، منحصربه‌فرد و گاه طنزآمیز که مستقیم و غیرمستقیم به شخصیت اصلی داستان (لنی ) مربوط هستند؛ قابلیت‌های خلاقانۀ بل را در این رمان به رخ می‌کشند.

 این شخصیت‌ها (حتی اگر در چند صحنۀ کوتاه از داستان وجود داشته باشند) دارای وِیژگی‌هایی هستند که آن‌ها را متمایز و جذاب می‌کند. هیچ شخصیت منفیِ منفی یا مثبتِ مثبت وجود ندارد. منفی‌ترین آن‌ها هم ویژگی مثبتی دارد که به آن عمق بخشیده و جذابش کرده مثل آقای پلزر. (صاحب‌کار لنی) او مال‌اندوز است و فرصت‌طلب. در کوران جنگ که ازدحام کشته‌گان بیداد می‌کند، کار پر مشتری درست کردن سبد و تاج گل برای اموات را در پیش می‌گیرد. زمانی که با کاهش بی‌حد مواد اولیۀ تزئینات گل روبه‌رو می‌شوند، کارمندانی را مأمور می‌کند، که آن‌ها را از تاج‌ها و سبدهای گلی که قبلاً فروخته‌اند، کش بروند. همین آدم با این‌طور مشخصات که اتفاقاً کارش را از جمع‌کردن دندان طلای اموات شروع کرده؛ عاشق لنی است. لنی کارمند اوست. در مشتش و کاملاً در دسترسش اما پلزر هرگز به خودش اجازه نمی‌دهد که به او دست‌درازی کند.  یا با لو دادن عشق لنی به اسیر روسی (بوریس) فرصتی برای کام‌گیری خود مهیا کند.

جدای از شخصیت‌های فرعی پرداخت خود شخصیت لنی هم قابل توجه است. زنی عفیف که با نگاه ظاهراً اخلاقی عرف، هرزه است. زنی که در بند مادیات نیست. برایش مهم نیست که خود زمانی زندگی مرفهی داشته یا خانه‌اش تصاحب شده و با اینکه  زندگی‌اش مدام تحت تأثیر جریان‌های حاکم بالا و پایین می‌شود. تحقیر می‌شود، بی‌پول می‌شود اما از محبت و شفقتش نسبت به آدم‌ها، حتی آدم‌هایی که زمانی به او ظلمی روا داشته‌اند دست نمی‌کشد.

پلات:

هاینریش بل دربارۀ رمان سیمای زنی در میان جمع گفته است: «می‌خواستم داستان زنی آلمانی را در اواخر چهل‌سالگی باز گویم که بار تاریخ را از 1922 تا 1970 به دوش دارد.»

با این نقل‌قول تکلیف وقایع رمان روشن است. زندگی که بدون شک افت‌وخیز زیادی خواهد داشت. سایۀ شوم جنگ بر آن سایه انداخته. اما هنر خلاقانۀ بل باعث شده که سرراست به روایت زندگی لنی نپردازد. ما خرده روایت‌هایی می‌خوانیم از دید آدم‌های مختلف. اطرافیانی که هرکدام ویژگی خاصی دارند و از نگاه ویژۀ خود وقایع را تعریف می‌کنند. خرده داستان‌ها در کنار هم داستان را کامل می‌کنند و چون ازنقطه‌نظرهای مختلف بررسی می‌شوند، اندیشۀ ما را به‌عنوان خواننده، عمق می‌بخشند. کمک می‌کنند تا هر بار که از زاویۀ دید شخصیتی واقعی را می‌خوانیم، خودمان هم آن را بررسی کنیم و با فکر خود شکاف میان این خرده‌داستان‌های پازل‌وار را پر کنیم. خرده داستان‌هایی جذاب و به‌یادماندنی که بدیع بودن و تناقض اصل حاکم بر آن‌هاست و جذابیتشان آن‌قدر هست که حتی در کم‌حوصلگی امروزی هم ساعت‌ها وقت بگذاری و نزدیک پانصد و پنجاه صفحۀ جذاب را بخوانی. خرده‌داستان‌هایی چون محبت لنی به راهبۀ طردشده، رویارویی‌اش با ازدواج، ورشکستگی پدر و طنزی که در آن وجود دارد. عاشق شدنش و عشق‌بازی در گورستان، وقایع پایان جنگ و البته ازدواج و بارداری دوبارۀ لنی…

زمان  و مکان

نمودار ضربانی زمان در این رمان سیمای زنی در میان جمع ، ما را از حال به گذشته می‌برد. از گذشته آرام‌آرام به حال برمی‌گرداند. در زمان حال توقفی دارد و این‌بار ما را به آینده می‌برد. مونتاژ فیلم‌گونۀ رمان، ما را در زمان حسی (روانی) دوران جنگ تخته بند می‌کند. ضمن اینکه انتخاب هوشمندانۀ زمان تقویمی داستان، (حوالی جنگ جهانی دوم) بستری با فضای لازم برای جولان خیال نویسنده و درآمیختن آن با حقایقی که قبل از جنگ، حین جنگ و پس‌ازآن را برای او فراهم کرده است. درعین‌حال در جاهایی از داستان گذار ذهن ایستایی زیادی ندارد. زمان روانی داستان به کمترین حد خود می‌رسد و تند و سریع می‌گذرد اما در لحظه‌های سخت‌تر مثل جنگ وقایع، جزئیات بیشتری می‌یابند زمان کش می‌آید و خواننده را به لحاظ احساسی بیشتر درگیر می‌کند. در واقع هاینریش بل با استفاده از این نمودار زمانی توانسته ریتم نامنظم اما به قاعده‌ای در داستان ایجاد کند تا هیجان و احساس خواننده را در صفحات طولانی رمان بالا و پائین کند و اجازه ندهد کتاب را زمین بگذارد.

ناگفته پیداست که مکان‌های منتخب و متنوع هم در این داستان چطور توانسته چهارچوب محکمی برای داستان بسازد. آلمان به‌عنوان بستر مکانی رمان با فضای بحرانی پیش از جنگ، ویرانی، کشتار و اسارت و خانه‌به‌دوشی حین جنگ و تعاقب‌های سیاسی اقتصادی پس از جنگ، انتخاب به‌جایی بوده است. از آن گذشته انتخاب لوکیشن‌های هر صحنه مثل لوکیشن قبرستان، تونل زیرزمینی، خرابه‌ها، صومعه و از آن مهم‌تر خانۀ خود لنی که در حد یک شخصیت اهمیت پیدا کرده؛ قابل توجه است و در روایت داستان بسیار اثرگذار.

شیوۀ روایت و سبک نویسنده

انتخاب زاویۀ دید اول‌شخص، اگرچه ممکن است سهل‌ترین شیوۀ روایت باشد اما هوشمندی که بُل به خرج داده انتخاب زاویه دید اول‌شخص متغیر است. دیدن وقایع و گفتن آن از دید آدم‌های مختلف که البته با واسطه‌گری نویسنده به‌عنوان محقق ماجرا، نه‌تنها آن را منطقی و باورپذیر ساخته که به جذابیت آن‌هم افزوده است.

 لحن گرم و البته طنز بُل در پیوند دادن این روایت‌های پازل‌وار و گزارش گونه مصداق نریشنی را پیدا کرده که در حال روایت تصاویری مستند از زندگی زنی در گلوگاه تاریخی آلمان است.  بدون شک این شیوۀ روایت مستند نمای رمان، آن را در جایگاه خاص قرار داده است.و در ماندگاری اثر بی‌تأثیر نبوده است.

نویسنده مطلب: نفیسه نصیران


[1]
هاینریش‌بُل، سیمای زنی در میان جمع، ترجمهٔ مرتضی کلانتریان، تهران، نشر آگه، چاپ پنجم،1384

 

بیشتر بخوانید:

مشاهدۀ همه مطالب هیئت تحریریه
0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

6 − دو =