میرا و 1984 ؛ تفکر و سوررئال
از دهه ۱۳۴۰ به بعد مباحث جامعهشناسی هنر بهتدریج در میان موضوعات جامعهشناسی مطرح شد. اگر نگاه موجزتری به جامعهشناسی هنر داشته باشیم، در بررسی نقش ادبیات در تربیت، چهار مرحلۀ «ارتباط سازنده» وجود دارد که بهصورت کلی در مقولۀ «تربیت هنری» بیان میشود:
نخست ایجاد پیام، دوم ابلاغ پیام، بعد تأثیرگذاری بر مخاطب و در آخر استمرار اثر پیام؛
حال اگر از لحاظ ساخت به بررسی رمان بپردازیم، رمان «اندیشه» را میتوان رمانی دانست که مبنای آن بر ایدهها و مشربهای از پیش معلوم قالبیست؛ مثل رمانهای نویسندگان حزب کمونسیت شوروی سابق، بعضی آثار جرج اورول مثل قلعۀ حیوانات، 1984، فارنهایت ۴۵۱ از ری بردبری و رمان میرا؛
رمان میرا و مکتب سورئالیسم
حال اگر از لحاظ ساخت به بررسی رمان بپردازیم، رمان «اندیشه» را میتوان رمانی دانست که مبنای آن بر ایدهها و مشربهای از پیش معلوم قالبیست، مثل رمانهای نویسندگان حزب کمونسیت شوروی سابق، بعضی آثار جرج اورول مثل قلعهی حیوانات، 1984، فارنهایت ۴۵۱ از ری بردبری و رمان میرا؛ رمان میرا نوشتهی کریستوفر فرانک رمانی از نظر ساخت اندیشهای و سورئال یا فراواقع است؛ مکتب فراواقع یا سورئالیسم در تعریف کوتاه آن گرایش به ماورای واقعیت یا واقعیت برتر است. سورئالیسم پایههای فکری خود را بر تفکر زیگموند فروید قرار داد. این جنبش بر این اعتقاد است که فعالیت عقلی صرفاً حوزهی بسیار محدودی از تجارب ما را در بر میگیرد و در فراسوی آن دنیایی به همین واقعی وجود دارد، در واقع رویاها و ناخودآگاهی که فروید مطرح میکرد دریچهای به خودِ واقعیترِ انسان است. انسانی که اسیر زنجیر عقل و منطق نیست. بنیانگذاران این مکتب در اندیشهی رهایی از هر نوع اسارتند و هدف آنها در وهلهی اوّل پاشیدن آبی بر جنگ است. اگر شعار و فلسفه اجتماعی سوررئالیسم را سعادت بشری بدانیم و هدف آن را نجات انسان از قید تمدن سودجوی کنونی، رمان میرا در دستهی مکتب سورئالیسم، و از نظر ساخت در دستهی رمان اندیشه قرار میگیرد.
این رمان که عدهای آن را داستان بلند مینامند، در یک دشت پوشیده با قیر روایت میشود. دیوارهای خانههای داستان تماماً از شیشه است و سرتاسر شهر در شبانهروز روشن است.
دیوارهای آسانسور شفاف نبود و همین باعث شد که عرق از بناگوشم سرزیر شود./ص22/
طبق قانونی که در میرا روایت میشود، بدی در تاریکیست بنابراین وجود یک ناظر همواره همراه شخصیت داستان حس میشود. این ناظر در رمان 1984 هم وجود دارد، یادداشتبرداری و داشتن دفتر خاطرات ممنوع است، همانطور که در رمان 1984. راوی در میرا سعی میکند با نوشتن، خود را از بقیه جدا کند. او از مثل «همه بودن» میگریزد. از «وزارت تبلیغات» کاغذ تهیه میکند و میگوید که میخواهد از «خطرات تنهایی» بنویسد. همین باعث دستگیری و بازجوییاش میشود.
در «میرا» ارزشها کاملاً ضدارزش شدهاند و همانطور که شخصیت رمان 1984 با زیر سوال بردن و «اندیشه»کردن دربارهی قوانین شروع به شنا کردن مخالف جریان آب میکند، در «میرا» هم این اتفاق میافتد. راوی دستهای کاغذ تهیه میکند تا بنویسد. درین رمان هم وجود عشق ممنوع است. انسانها باید مرتب بهم لبخند بزنند و مطالب بامزه تعریف کنند، اگر کسی این قانون را زیر پا بگذارد برای اصلاح دستگیر میشود و سپس با ماسک خندانی برمیگردد. ماسک به مرور جذب پوست قانونشکن میشود. در میرا بر اساس قوانین حزب روابط جنسی برحسب علاقه عشق ممنوع است و سرکوب میشود. از جاییکه راوی عاشق میرا میشود تحت پیگرد قرار میگیرد. آنها باید از نگاه بهم پرهیز کنند. نفی مالکیت خصوصی سرانجام به جایی میرسد که راوی مالک بدن خود و عواطف خودش هم نیست.
اگر رمان میرا را تصویر یک پادآرمانشهر بدانیم که سعی دارد حکومت توتالیتر را از زاویهی بستهتری بررسی کند، آیا رسالت خود را تمام و کمال انجام داده؟ چهار مرحله «ارتباط سازنده» که در «تربیت هنری» موثرست و در مقدمه آمد، درین رمان به تمامی به انجام رسیده؟ اگر رسالت را به معنی ماموریت به کار بریم که برای یک هدف اجتماعی پایهریزی شده، هر اثر را که در پی آگاهیبخشی باشد یک ماموریت اجتماعی خواهیم دانست. نویسنده به همان میزان که از یک سیستم اجتماعی استفاده میکند، به همان میزان هم باید نسبت به آن متعهد باشد و این تعهد در بازنمایی وضعیت موجود، پرسشگری و مطالبه از دولت حاکم به نتیجه میرسد.
در «میرا» انسانیت، وحشت و درک مالیخولیایی که موقعیت راوی بوجود میآورد، به خواننده اجازه میدهد دستوپای بستهی خود را تکان بدهد. مهم است بعنوان خواننده بدانیم تغییری که در فهم راوی در درک دنیای پیرامونش اتفاق میافتد، چقدر مهم است. راوی را در «میرا» مقایسه کنید با وینستون اسمیت در 1984. خصوصیاتی که نویسندهها آشکارا در شخصیتپردازی داستانهای خود وارد میکنند، ماهیت منفعلانهی واکنشهای سایر افراد جامعه را کنار میزند. ذهن هر دو شخصیت در برابر قوانین مقاومت دارد و بااینکه با قاطعیت در برابرش مقاومت نمیکند، با اینحال آنها را نمیپذیرد. در جایی در هر رمان، وقتی لحن و بخشندگی نظام حاکم به کار گرفته میشود، ذهنیت شخصیتهای اصلی با تردید با آنها برخورد میکنند. در واقع چرایی ذهن شخصیت، به مخاطب منتقل میشود. هر دو با تردیدهایی درگیرند و ذهن در تعلیق به سر میبرد، تا وقتی هردو شروع به نوشتن میکنند. گویی نوشتن یک طغیانگریست، پرسشگریست، تلاشیست برای گریختن به قلمروی آزادی روح از اسارت حاکمیت. نویسنده از تمام اعمال انسانی عادی و روزمره مثل صدای مهوع غذا خوردن، عرق تن، بوی بد و جملات تکرار شونده مخاطب را به بصیرت رعبآوری به نام عدم اطمینان میکشاند. حاصل ترکیب حس نخوت کنترلگری که قوانینی را وضع میکند در کنار شرایط تغییرناپذیر موجود، این بصیرت رعبآور را تشدید میکند. در پایانبندی 1984 جایی که وینستون اسمیت بار دیگر به زندگی قبلی خود بازمیگردد، برعکس پایانبندی رمان«میرا»، زندگی فرم قبلی را از سر میگیرد. چرخهی بازگشت همهی تلاشهای در جهت پیشرفت، تغییر و گسترش را شکست میدهد. امّا نویسندهی هردو کتاب در عذاب شخصی شخصیتهای رمان تالم نوع بشر را مییابد. جایی که فرد مجبور به اشتباه در عین وقوف بر اشتباه بودن آن است. اجبار به تکرار بدون اندیشه و گرفتار در الگوی کنترلگر حاکمیت.
تاکید اهمیت زمان در مواجهه با تغییرات را اومبرتواکو به تفصیل شرح داده. او میگوید هر تغییراتی مستلزم نظام تازهای از واکنشهاست. اگر هردو رمان را بدون در نظر گرفتن تاریخ نگارش و جغرافیای آن بررسی کنیم، واکنش هرکدام از ما در برابر قوانین به غلط نوشته شده، چه سرعتی را طلب میکند؟ آیا نگاه جزئیتر به «زیست جمعی»مان در ما بدل به واکنش میشود، اگر نه دلیلش را در کجا باید جستجو کنیم؟
نویسنده مطلب: مرجان صادقی : نویسنده کتابهای: هاسمیک ـ مردن به روایت مرداد |
بیشتر بخوانید:
مشاهدۀ همه مطالب مرجان صادقی