کافکا در قصر

فرانتس کافکا رمان قصر را در سال هزارونهصدوبیست‌ودو نوشت. این داستان نیز مانند محاکمه، به دلیل مرگ زودهنگام نویسنده ناتمام ماند. مارکس برود، دوست نزدیک فرانتس کافکا، برخلاف وصیت کافکا مبنی بر اینکه بعد از مرگش آثارش را به دلیل خوب نبودن به چاپ نرساند، این اثر را به چاپ رساند و دست‌نوشته‌هایی نیز به آن افزود. این کتاب در بیست فصل انتشار یافت و گمان می‌رود فصل بیستم، همان فصل نهایی داستان باشد. البته با خواندن رمان خواننده درمی‌یابد در همین بیست فصل داستان به انتها رسیده و به درکی از داستان می‌رسد؛ هرچند رمان قصر یکی از پیچیده‌ترین و درعین‌حال کامل‌ترین آثار کافکا است؛ چه از نظر محتوا، چه از نظر نوع روایت؛ اما رمان قصر را یکی از آثار سخت‌خوان و پیچیده در دنیای ادبیات معرفی کرده‌اند. رمانی که باید بارها با صبوری آن را خواند. داستانی که در دل روایتش، تودرتویی از حقایق نامفهموم انسانیت نهفته است. داستان، در مورد اقامت یک هفته‌ای نقشه‌برداری به نام آقای کا در دهکده‌ای عجیب است. کافکا در این اثر هم مانند داستان محاکمه، از نام اختصاری کا استفاده کرده؛ نامی که شاید بتوان آن را به خود نویسنده نسبت داد و مانند سایر داستان‌های کافکا خواننده را با بخشی از وجود خود نویسنده مواجه کند. رمان قصر را می‌توان یکی از پیچیده‌ترین آثار کافکا دانست. در این داستان آقای کا به دعوت از مقامات بلندپایۀ قصری در دهکده‌ای مرموز برای کار اندازه‌گیری و نقشه‌برداری از قصر به دهکده می‌رود. در این هفت روز با مردم و وقایع مرموزی روبرو می‌شود که طی آن داستانی نمادین و پرپیچ‌وخم را برای خواننده بازگو می‌کند.

کا برای اقامت به مهمان‌خانه می‌رود و در آنجا با دختری به نام فریدا آشنا می‌شود؛ دختری که ظاهراً معشوقۀ یکی از مقامات بلندپایۀ قصر به نام کلام است. کا به همراه دو دستیار عجیبش به ملاقات دهدار روستا می‌رود. دهدار به کا می‌گوید اشتباهی رخ داده و قصر نیازی به نقشه‌برداری و اندازه‌گیری ندارد. کا دست به تلاشی بی‌وقفه و بی‌نتیجه برای ملاقات با کلام می‌زند؛ در طی این تلاش‌ها کا با شخصیت‌های عجیب و مرموز دیگری نیز آشنا می‌شود.

اثر قصر مانند گزارشی از کشف آگاهی و مراحل کشف حقیقت است. هر روز از روزهای اقامت کا در دهکده نماد مرحله‌ای از رسیدن به آگاهی است و روز هفتم روز پذیرش است؛ روزی که با مرگ کا پایان می‌پذیرد و این مرگ آرامش را برای او به ارمغان می‌آورد.

جستجوی کا برای مواجهه با قصر و کلام نمادی از جستجو برای یافتن حقیقت است؛ تلاشی که در هزارتوی پیچیدۀ ذهن انسان گم می‌شود و در نهایت بی‌نتیجه می‌ماند. کافکا در هر دو رمان محاکمه و قصر دست به یافتن حقیقت می‌زند. تلاش بی‌ثمری که با مرگ دل‌خراش کا، شخصیت اصلی هر دو رمان پایان می‌پذیرد. کافکا می‌خواهد این عقیده را به اثبات برساند که یافتن حقیقت و چیستی زندگی نتیجه‌ای جز مرگ ندارد. انسان برای یافتن حقیقت مجبور به‌مواجهه تا پوچی و تاریکی عمیقی می‌شود که تنها راه رهایی از آن مرگ است. آلبر کامو در فصل آخر کتاب اسطوره سیزیف اشاره می‌کند: «کافکا در کتاب محاکمه پوچی را نشان می‌دهد و در کتاب قصر به راه حلی برای این پوچی می‌پردازد. این کتاب به‌خوبی گواه آن است که شاید به‌راستی راه حلی برای رهایی از پوچی وجود نداشته باشد.»

کا در رمان قصر ابتدا یک هدف دارد؛ رسیدن به قصر و کشف راز قصر بالای دهکده؛ اما به‌مرور در می‌یابد راه رسیدن به قصر به این آسانی‌ها نیست. گویا قصر رؤیایی است که کافکا در کالبد کا آن را بیان می‌کند؛ رؤیایی که آن را دیده و آرزوی رسیدن به آن را دارد. رؤیایی که سرابی بیش نبوده و برای رسیدن به آن در دل تاریکی عمیقی گم شده. کا در رمان قصر با افرادی روبه‌رو می‌شود که برخلاف خودش، دغدغه‌ای برای رهایی از این ابهام ندارند. مردمی که شرایط سخت خود را پذیرفته‌اند و به حاکمیت بلندپایگان قصر تن داده‌اند. گویا از دید مردم دهکده راهی جز این وجود ندارد؛ و در نهایت کا که قصد دارد راه یافتن حقیقت را برود، به مرگ محکوم می‌شود. نتیجه‌ای تلخ که خواننده را با آن مواجه می‌کند؛ اگر می‌خواهی زندگی کنی، دست از یافتن حقایق بردار و شرایط را بپذیر. در قسمتی از رمان، کا در برابر این تن دادن به مردم دهکده می‌گوید: «بله، مانع هست، شک هست، سرخوردگی هست؛ اما این‌ها همان‌طور که همه می‌دانستیم به معنای آن است که تو چیزی را بدون پرداختنِ بهایش گیر نمی‌آوری و باید برای هرچیز جزئی بجنگی. این دلیل بیشتری است برای آنکه به‌جای افسرده بودن، سربلند باشی. (صفحه 232)

قصر نمونۀ کامل از اثری است که تلاشی برای انتقال فرم و سبک خاصی از داستان را ندارد. نویسنده در رمان قصر به‌جای وفاداری به انتقال فرم خاصی از سبک و روایت، خواننده را با هزارتویی از پیرنگ و تکه‌تکه کردن روایت مواجه می‌کند و تصویری مبهم از وقایع به ما می‌دهد. خواننده در دل همین موقعیت محو نامفهوم در دل ماجرا غرق می‌شود و می‌تواند به‌خوبی خود را با شخصیت اصلی داستان یعنی کا همذات‌پنداری کند. در بطن این هزارتوی پیچیده روایت به‌صورت یکدست بیان می‌شود و نمی‌گذارد خواننده لحظه‌ای از داستان غافل شود. واقعیت قصر و افراد حاضر در آن، هیچ‌وقت آشکار نمی‌شود و کافکا بیان حقیقت را قربانی فرم داستانش نمی‌کند.

هزارتوهای دادگاه‌های پیچیدۀ رمان محاکمه و ساختمان‌های نامتقارن بر فراز دهکدۀ قصر یادآور برج‌های بابل هستند؛ معبدی که به تعبیر کافکا همه‌چیز را مطیع خود کرده‌اند.

اولین ترجمه رمان قصر به فارسی توسط عبدالرحمان صدریه انجام شد و در سال هزاروسیصد و چهل از آلمانی به فارسی برگردانده شد. در این ترجمه بخشی از یادداشت‌های ماکس برود دوست نزدیک و صمیمی کافکا به‌عنوان ضمیمه وجود دارد و بیست فصل از رمان را در برمی‌گیرد. امیر جلال‌الدین اعلم برای بار دوم این اثر را از انگلیسی به فارسی برگرداند و این نسخه را به همراه مقاله‌های مشهور هلر به نام جهان فرانتس کافکا به فارسی‌زبانان ارائه کرد. کامل‌ترین ترجمه از رمان قصر توسط علی‌اصغر حداد به چاپ رسید. حداد نه‌تنها متن را از آلمانی به فارسی برگرداند، بلکه تمام بخش‌های حذف شده را که بعد از مرگ کافکا توسط دوستش ماکس برود به داستان اضافه شده بود را وارد کتاب کرد. هم‌چنین دست‌نوشته‌های ماکس برود در مورد کافکا و اثرش نیز در کتاب آورده شده است که در خلال این بخش حذف شده، مخاطب با ابعاد پنهان دیگری از داستان قصر مواجه می‌شود.

نویسنده مطلب: مهشید دشتی

بیشتر بخوانید:

مشاهدۀ همه مطالب ادبیات جدی
0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

هجده − 2 =