گرسنگی به مثابه یک جنگجو
کتاب گرسنگی نوشته کنوت هامسون | گرسنگی چیست؟ سوزش معده در انتظار غذا، چه اهمیتی دارد؟ نانها کجای زندگی ایستادهاند؟ برندۀ جنگ تن و روح کیست؟
کلمهها آدم را سیر نمیکنند؛ کاغذها جای نان را نمیگیرند و سوزش معده، مقهور داستانها و مقالهها نمیشود. گرسنگی، گرسنگی است؛ بیکموکاست. رمان گرسنگی یکپارچه روایت گرسنگی است؛ روایت قدرت نان، روایت جای خالی نان. جای خالیای که انکار نشدنی نیست و میتواند همهچیز را ببلعد و نابود کند. گرسنگی تیز، بیرحم و تلخ است و مثل دم و بازدم، در هر لحظه جاری است و گرسنه را بهتدریج بهسوی نابودی و انحطاط سوق میدهد.
«گونههایم مثل دو کاسه بودند که تهشان در داخل دهان بود… چشمها در حال برگشتن به داخل سر بودند به چه شباهت داشتم؟ حتی دختر خیابانی به درگاه خدا دعا میکرد که او را از دیدن من مصون بدارد!» (کتاب گرسنگی)
رمان گرسنگی، نوشتۀ کنوت هامسون، نویسندۀ نروژی سال ۱۸۹۰ منتشر شد. رمانی روانکاوانه و منحصربهفرد که با قدرت جای پایش را بین آثار مطرح دنیا محکم کرد و حتی روی آثار بعد از خود تأثیر گذاشت، بهمرور بر زمان هم غلبه کرد تا در هر برههای هر خوانندهای را مقهور خود کند. کنوت هامسون، سال ۱۸۵۹ در خانوادهای فقیر در نروژ متولد شد. یکی از دلایل مهمی که باعث شده رمان گرسنگی در ایجاد همذاتپنداری در مخاطب موفق و درخشان عمل کند، تجربههای زیستۀ هامسون در دوران کودکی و نوجوانی است. هامسون گرسنگی را میشناسد، با گرسنگی زندگی کرده است و تعریفش از این مقوله، تنها ساختۀ ذهن نیست. کنوت هامسون با انتشار رمان گرسنگی در دنیای ادبیات درخشید و سال ۱۹۲۰، نوبل ادبیات را دریافت کرد و نامش را در فهرست نویسندههای تأثیرگذار دنیای ادبیات تثبیت کرد. بسیاری براین باورند که تکگوییهای ماهرانهای که هامسون به کمک آنها مخاطب را به دل داستان میبرد، روی آثار نویسندگانی مانند پروست و ولف تأثیر گذاشتند؛ همچنین گفتههایی مبنی بر تأثیرپذیری کافکا از این رمان، در نوشتن داستان کوتاه هنرمند گرسنه، وجود دارد.
گرسنگی داستان نویسندهای فقیر و تنگدست در شهر اسلو است که پولی برای غذا خوردن ندارد. مرد سعی میکند با نوشتن مقالههای مختلف، پولی برای خرید کمی نان به دست بیاورد ولی همۀ تلاشهایش به بنبست میخورند و ایدههایش مورد تأیید سردبیرها قرار نمیگیرند. تودۀ بدخیم گرسنگی روزهای اول با دردهای کوچک شروع میشود اما بهمرور رشد میکند و به گوشهگوشههای زندگی مرد سرک میکشد و کمکم از خود مرد پررنگتر میشود. گرسنگی مانند موریانه وارد روح و جسم مرد میشود و تا جایی پیش میرود که مرز واقعیت و رؤیا را برای مرد کمرنگ میکند؛ کاهش توان بدنی، تمرکز و منطق مرد را میجود و او تلوتلوخوران و منگ، در کوچهپسکوچههای شهر اسلو پرسهزنی میکند تا تکهنانی بهدست بیاورد و این تودۀ بدخیم را کمی آرام کند؛ او در چالشی دائمی بین فضیلتهای اخلاقی و قدرت غیرقابلانکار گرسنگی است. ابتدا سعی میکند گرسنگی را تحقیر کند، به دیگران بذل و بخشش میکند، به تراشۀ چوب گاز میزند، پولی را که دزدیده به زنی غریبه میبخشد و لباسش را برای پیرمردی گرو میگذارد تا وجههاش را حفظ کند؛ اما گرسنگی قوی، بیرحم و فرساینده است و بهمرور اعتمادبهنفس، عزت نفس و شخصیت مرد را منهدم میکند. اتاق اجارهایاش را از دست میدهد و آواره و گرسنه، به خیابانها پناه میبرد و روی زمین میخوابد، گدایی و دزدی، ترکشهای بعدی گرسنگی هستند که تیر خلاص را به نویسنده وارد میکنند. گرسنگی، مثل اعضای بدن، همهجا با اوست، گریزی از این ورطه نیست، ولو برای چند لحظه.
مرد در پرسهزنیها با شخصیتهای مختلفی روبهرو میشود و خردهماجراهای مختلفی شکل میگیرد؛ اما در کل داستان بر احساسات درونی مرد سوار است؛ بر وسواسهای ذهنی، تردیدها و برداشتهایش در مواجهه با شرایط مختلف. ناشر در یادداشتی پیرامون این کتاب نوشته است: «ویژگی این شاهکار در آن است که صرفاً با واقعیتش خود را قبولانده. هیچ داستانی، هیچ ماجرایی در بین نیست. در خلال کتاب هیچچیز به ما عرضه نمیشود، مگر منظرۀ رقتانگیز مردی که مدام از فرط گرسنگی در شرف مردن است.»
بااینوجود، مرد سعی میکند از خلال سلطۀ تمام و کمال گرسنگی، به گوشههای زندگی سرک بکشد؛ به دختری دل میبازد، به جزئیات شهر توجه میکند، سعی میکند در محضر دیگران خود را موجه جلوه دهد، اما زندگی در سایۀ گرسنگی رنگ باخته و کنار رفته است؛ عشق، اخلاق، شخصیت، عزتنفس، خلاقیت و تمام ویژگیهای انسانی، بهمرور جلوی سوزش معده سرخم میکنند و از صحنۀ زندگی کنار میروند و گرسنه را تبدیل به یک گرسنگی زنده و متحرک میکنند.
«وقیحانه به نخستین قصابی که رسیدم رو کردم و گفتم: آه لطف کنید و یک استخوان برای سگم بدهید فقط یک استخوان که چیزی به آن باشد! طعمی نداشت! بوی تهوعآور خون کهنه از استخوان برمیخاست. مثل آدمی تسخیر شده به جویدن پرداختم، بهقدری گریه کردم که استخوان خیس و آغشته به اشک شد.» (کتاب گرسنگی)
رمان با زاویه دید اول شخص روایت میشود، ریتم ثابت و بدون فرازوفرودی دارد و بیشتر تکگوییهای درونی مرد گرسنه است، بااینحال، مخاطب تا سطر آخر پابهپای مرد میرود. هامسون در این رمان با شرحی بیپرده و جزبهجز از حالات روحی مرد، تردیدهایش، ترسهایش و جدالش با نابودی، هر خوانندهای را با خود به خیابانهای اسلو میبرد و گرسنهاش میکند. مخاطب هرلحظه با راوی بینام و عجیب داستان همراه است، با او گرسنه میشود، با او به چوب گاز میکند، با او در انتهای دوراهی اخلاق و سقوط میایستد و در انتهای داستان، با او شهر را ترک میکند. لحن ساده، صمیمی و گاه آمیخته با طنز هامسون، در کنار شناخت عمیق او از جزئیترین حالات روحی و روانی شخصیتش، راوی بینام و بی گذشتۀ گرسنه را در ذهن مخاطب ماندگار میکنند.
گرسنگی در این رمان، بهمثابۀ یک جنگجوی قدرتمند، به مصاف تمام ابعاد دیگر زندگی میرود، با تمام احساسات میجنگد تا به حکومت برسد و میرسد؛ روی تخت پادشاهی مینشیند و برهمهچیز حکومت میکند.
کتاب گرسنگی ، در سالهای ۱۹۹۶ و ۲۰۰۱، دستمایۀ دو اقتباس سینمایی به کارگردانی هنینگ کارلسن و ماریا گیسه قرار گرفت؛ این رمان اولین بار با ترجمۀ غلامعلی سیار در سال ۱۳۳۵ در ایران منتشر شد.
نویسنده مطلب: سپیده بیگدلی |
مشاهدۀ همه مطالب سپیده بیگدلی