پرنده آبی | موریس مترلینگ
نمایشنامه معروف پرنده آبی موریس مترلینگ ، در اوایل قرن بیستم در 5 پرده و ده تابلو به نمایش درآمد. این نمایشنامه با داشتن شخصیتهای کودکانه و ورود به دنیای فانتزی بیشتر در حوزۀ ادبیات کودک و نوجوان بررسی شده، اما به دلیل نگاه سمبولیستی و نمادگرایانه آن پیوندهایی نیز با ادبیات بزرگسال برقرار کرده و از آن دستنوشتههایی است که مانند شازده کوچولو، نمیتوان قشر خاصی از مخاطب را برای آن تعریف کرد. علاوه بر آن موضوعی که در هر پرده ارائه شده، عشق، عرفان، محیط زیست، ارتباط با آیندگان و در گذشتگان، نگاه چندجانبه و اسطورهای در پرداخت همین موضوعات، آن را در گذر زمان زنده نگه داشته و اقتباسهایی نیز از آن شده است. از آن جمله میتوان به گرامیداشت درگذشتگان در گورستان اشاره کرد که به یاد انیمیشن کوکو میافتیم.
در روایتپردازی، نویسنده بهمانند قصهها و افسانههای پهلوانی و شوالیهای یا حتی هزار و یکشبی، سعی میکند نمایش را با رنگ و بویی از ادبیات تمثیلی پیوند بزند. مثلاً در پرده سوم، تابلوی پنجم وقتی وارد جنگل میشوند حیوانات و درختان درباره مجازات دو خواهر و برادر به خاطر گناهان پدر هیزمشکنانشان صحبت میکنند، یادآور داستانهای ادبیات تمثیلی مانند کلیلهودمنه و مرزباننامه است که خواننده آگاه میتواند مصداقهای آن را در زندگی عادی خود پیدا کند.
داستان از شب سال نو آغاز میشود (خودش یک نماد است. نماد تغییر و دگرگونی) در بستر زمانیای یکساله (در رؤیا، ولی در عالم واقع تنها یکشب)، با سفری دور به ناکجا، گشتن دور دنیا، بازگشت به خانه به اتمام میرسد. درنهایت متوجه میشویم که همه اینها در خوابوخیال صورت گرفته است؛ اما خواننده میداند که هیچ دونفری خوابی شبیه بههم نمیبینند که دو خواهر و برادر این داستان بخواهند ببیند. پس مرز بین فانتزی و رؤیا و واقعیت در هم میشکند. همینکه یک عنصر وهمی در کنار شخصیت انسانی قرار دارد و هر دو در پیش بردن اهداف داستان تأثیرگذارند وارد حیطۀ فانتزی شدهایم.
یاریگرانی هم در سفرشان به آنها کمک میکنند. با کمک پری و قدرتی که پری به آنها میبخشد -کلاه الماس نشان- میتوانند روح واقعی موجودات را ببیند و با کمک روحِ روشنایی، نان، شیر، گربه و سگ به این سفر میروند؛ که ما را به یاد دوروتی در «جادوگر شهر اوز» میاندازد. با این تفاوت که هیچکدام از همراهانش به میل و اراده خود نیامدند بلکه بهاجبار پری میروند. خیلی هم در پیرنگ داستان معلوم نیست برای چه از پری حساب میبرند؟ تنها میتوان گفت احتمالاً از پری میترسند؛ زیرا با کمی تندی و کجخلقی پری وارد این سفر میشوند؛ اما گربه که هیچ دلش نمیخواهد برود هرجایی از دستش بربیاید علیه همراهانش قیام میکند؛ مانند ماجرای جنگل که پیشتر ورود آنها را اعلام میکند و باز همین کنش در رفتن پیش هیولا رخ میدهد.
همانطور که گفتم با هم متحد نیستند؛ و هرکدام رفتار خاصی؛ متخاصم یا دوستانه در برابر این دو انسان، نشان میدهند. مشخص است انسان در مقابل دیگر موجودات طبیعت چه زنده، چه مرده و حتی مفاهیم انتزاعیای مانند ترس و وحشت و یا آینده و گذشته قرار میگیرد. در این سفر چندمرحلهای اول به «شهر یادگارها» پیش پدربزرگ و مادربزرگ و خواهران و برادران مرحومشان میروند، بعد به سرزمین تاریکی و وحشت، سپس به جنگل، بعد به آینده و درنهایت به خانه باز میگردند. انگیزه سفر، به دست آوردن پرندۀ آبی است که اتفاقاً در هر مکانی هم یک پرنده آبیرنگ به دست میآورند، ولی بهمحض دور شدن از آن فضا، پرندهها تابوتوان ماندن در روشنایی را ندارند و از بین میروند. در پایان، مانند حکایت آن مرد مصری مثنوی که به بغداد در جستجوی گنج آمده بود و باخبر میشود گنج در خانۀ خودش است، پرنده را در خانۀ خودشان پیدا میکنند.
حال میخوام درباره عنصر قطعیت صحبت کنم. پیشگویی در ادبیات جادویی، سلحشوری همیشه ردی از قطعیت داشته، امری محتوم و سرنوشتی شکل گرفته را به نمایش میگذارد. یادآور ادیپ شهریار که با وجودی که از شهر و زندگیاش رانده شده، اما به دلیل جبر سرنوشت و قطعیت پیشگوییها با مادرش همبستر میشود، شروع نمایش، ما را به یاد مکبث هم میاندازد. در مکبث سه پری میآیند و برای مکبث از آینده میگویند و مکبث باورش میشود. میتیل و تیلتیل دو خواهر و برادری که مانند شوالیههای قرون وسطی با کمک پری، برای سرنوشتی از قبل طراحی شده، به سفری کشیده میشوند که نه سر دارد و نه بن. فقط باید رفت. اگر بخواهم خط سیر زمانیای برای آن در نظر بگیریم حرکت از خانه با چرخشی ساعت وار و سپس بازگشت به خانه؛ مانند ادبیات پهلوانی و قهرمانی که پهلوان باید از مکانی خارج شود برای مقابله با شر سفر کند و سپس به مکانی که از آن خارج شده بازگردد. این شیوه روایتپردازی بهترین ویژگی روایی برای ادبیات کودک است؛ زیرا بهشت گمشده هر کودک در خانه است و چون این دو شخصیت هنوز نوجوان نیستند بهاینترتیب طبیعی است که بازگشت به خانه برایشان قطعی باشد. باید توجه کرد که رفتن از این مکان و بازگشت به این مکان مانند هم نیست. به این سیر دورانی، سیر عرفانی هم میتوان گفت. دست کم در این نمایشنامه که همراه با اندرزهای اخلاقی و دینی و عرفانی است.
در آثار عرفانی، تصور بر این است که فضا سوررئال است و در نتیجه امری قطعی نخواهیم داشت. وقتی میگوییم قطعی یعنی چی؟ تنها سرنوشت نیست که از سر هم بنویسی، باز هم تفاوتی برای بشر ندارد و به قول مثل معروف؛ المقدرُ کائنٌ (بودنی بوده است) بلکه مثلاً وقتی در جنگل، روح حیوانات و درختان صحبت میکنند، هیچکدام از موضع اصلی خود خارج نمیشوند، تغییر روحی در آنها رخ نمیدهد. همه میخواهند انتقام پدر هیزمشکنشان را از دو فرزندش بگیرند، حرف هیچکس بر آنها تأثیر نمیگذارد. در حقیقت ما باشخصیتهای فرعی تیپ گونه سر وکار داریم. یا وقتی به سراغ زمان میروند یا پدربزرگ و مادربزرگ درگذشتهشان، همانطوری رفتار میکنند که همیشه بودند و هستند؛ و حتی پس از مرگشان هم مثل زندگی دنیایی رفتار میکنند. چون قرار نیست هیچکس تغییر کند. حال این مسئلۀ سفر روحانی با توجه به آنچه پیشازاین گفتم کمی عجیب به نظر میرسد. انگار در هیچکدام از پدیدهها قرار نیست تغییری رخ دهد، تنها دو خواهر و برادرند که در این سیر روحانی خواب و رؤیا گونه تحولی به آنها دست میدهد و پرندۀ خود را به دختر همسایه میدهند که بسیار شبیه روشنایی بود که راهنمای آنها در طول سفر بود. درحالیکه در آغاز نمایش حاضر به انجام این کار نبودند. در حقیقت اگرچه دست خالی باز میگردند اما به مثابه داستانهای عرفانی، تغییر در درونشان اتفاق میافتد و خانۀ محقرشان را پرنورتر و گرمتر و بامحبتتر میبینند. ولی چون دیگر ارکان، اشخاص و قهرمانان این داستان بیتغییر ماندهاند و آن دو تنها، به مقام سیمرغی رسیدهاند کمی رنگ و لعاب عرفانی و سلوک منطقالطیری آن بیشتر میشود. همینجا بگویم که بسیاری از سفرهای روحانی با خواب رابطه مستقیم داشته است؛ مانند سفر ارداویراف و از این منظر نیز میتوان با عرفان رابطه برقرار کرد.
قطعیت در نتیجهگیری چیزی بود که موریس مترلینگ از آن فرار میکرد زیرا پرندهباز هم پر زد و رفت و او از تماشاگران میخواهد اگر پرندهای دیدند آن را به کسی ببخشند؛ اما همین نکته نشان میدهد چقدر در انتخاب پایان قطعی داستان یعنی داشتن انتظار صلح و دوستی از همه آدمیان، راسخ بود. در حقیقت او به بشر امیدوار بود که خوبی و صلح را نشر دهند. برای همین زیرساخت عرفانی اثر با حال و هوای پایانی آن تناسب بسیار دارد. بهاینترتیب حضور اشخاص دیگر نمایش که با دو خواهر و برادر همسفرند، نیز جنبه نمادین پیدا میکنند. همینطور مکانهایی که از آن میگذرند؛ و حتی زمان سفر نیز غریب جلوه میکند. یک سر همۀ آنها به انتخاب فانتزی باز میگردد.
در فانتزی، زمان، مکان موهوم و خیالیاند. اشخاص هم به همین نسبت، غیر طبیعی، غیر عادی، گاه جادویی و حتی امری محالاند. امکان اتفاق افتادن چنین حادثهای در دنیای عادی (از نظرگاه انسانی) حتی با تکنولوژی هم غیرممکن است. پس در دنیایی قدم میگذاریم که هیچچیزی قطعی نیست بهجز پیرنگ آن. از دل چنین به قول فلاسفه حُجیّت ظَنی (در برابر حُجیّت یقین)، مخاطب، کمدی الهیوار، با کمک دو کودک و اشیائی بیمقدار و موجودات خانگیشان که پری روح زندگی در آنها دمیده، سفری روحانی پیشه میکنند تا پرنده گمشدۀ آبیای را بیابند که شاید بسیاری از مخاطبان هم به دنبالش بودهاند یا اگر هیچگاه در طول زندگی به یادش نبودهاند تلنگری بر آنها نواخته شود؛ و آن پرنده را برای نسل آینده حفظ کنند.
تیل تیل: اگر یکی از شما آن پرنده را پیدا کرد خواهش میکنم به ما پس بده. ما آن را برای خوشبختی آیندهمان لازم داریم.
مترلینگ، موریس، 1385، پرنده آبی، عبدالحسین نوشین، تهران، قطره.
نویسنده مطلب: بهاره فضلی درزی، استادیار دانشگاه فرهنگیان |
بیشتر بخوانید:
مشاهدۀ همه مطالب بهاره فضلی