تیر خلاصی به قلب کتاب‌فروشی‌های محلی!

از پشت شیشۀ خیس ویترین به آدم‌ها نگاه می‌کنم. تجربه‌ام نشان داده روزهای بارانی مردم کمتر کتاب می‌خرند، درست مثل روزهای آفتابی! (« کتاب‌ فروش خیابان ادوارد براون »/ صفحه ۲۱)

کتاب‌فروشی‌ها، هیچ‌وقت تنها کتاب‌فروشی نیستند؛ کتاب‌فروشی‌های محلی فضاهای دعوت‌کننده‌ای هستند که نقش زیادی در سرزندگی شهری دارند. کتاب‌فروشی‌های کوچک یکی از اعضای از محله‌اند و به آن هویت و اصالت می‌بخشند، خاطره می‌سازند و آرامش قدم زدن بین قفسۀ کتاب‌ها، تورق و بوی کاغذ را به مشتری‌ها هدیه می‌دهند. در چند سال اخیر این کتاب‌فروشی‌های مهجور، از همه‌طرف آماج بی‌مهری قرار گرفته‌اند؛ از گرانی کاغذ و کتاب تیر خورده‌اند، تیر بعدی از نمایشگاه کتاب شلیک شده است، تیرهای بعدی از کتاب‌فروشی‌های بزرگ، از فروش اینترنتی و… بااین‌همه کرونا تیر خلاصی است بر پیکرۀ این کاربری‌های جذاب فرهنگی! بحرانی که بیش از همه پا بیخ گلوی کتاب‌فروشی‌ها گذاشته و آن‌ها خلوت‌تر از پیش کرده است! حالا هرچند روز در گوشه‌ای از شهر تابلوی یک کتاب‌فروشی محلی پایین می‌آید و برای همیشه بسته می‌شود. فشار کرونا روی کتاب‌فروشی‌هایی که پیش‌ازاین هم وضعیت خوبی نداشتند، روزبه‌روز بیشتر می‌شود.

در وضعیت فعلی، کتاب‌فروش استراگون است و همیشه منتظر؛ مشتری یا کتاب‌خوان گودو است و همیشه غایب! استراگون نام مستعاری است که محسن پوررمضانی برای معرفی کتاب‌ها در نشریه از آن استفاده می‌کرد. نامی که بدون هیچ توضیحی انتظار طاقت‌فرسای یک کتاب‌فروش برای ورود یک مشتری را فریاد می‌زد. محسن پوررمضانی یکی از طنزنویس‌هاست که سابقه نوشتن ستون‌های طنز «خاطرات یک کتاب‌فروش»، «آداب شهرنشینی»، «درس علوم»، «روزنامه»، «زنگ انشاء» را در مجلۀ طنز خط‌خطی و ستون «سامیزدات» را در مجلۀ آسمان در کارنامه دارد.

مجموعه داستان « کتاب‌ فروش خیابان ادوارد براون » برآمده از تجریبات پوررمضانی در زمینۀ معرفی کتاب است. کتابی که به‌خوبی روند تدریجی سقوط کتاب‌فروشی‌های محلی را نمایش می‌دهد. این مجموعه داستان شامل 12 داستان کوتاه طنز به‌هم‌پیوسته است که در قالب خاطره نوشته شده‌اند و همه‌شان راوی مهجوریت کتابخوانی در زندگی امروز هستند؛ راوی انتظاری تلخ و بی‌پایان برای دیده شدن و خوانده کتاب‌ها. این کتاب سال ۱۳۹۴ توسط نشر چشمه به چاپ رسید.

داستان با افتتاح یک کتاب‌فروشی در خیابان ادوارد براون در فروردین 1393 شروع می‌شود؛ در شروع داستان مشتری‌ها همدیگر را هل می‌دهند و کتاب‌ها یکی بعد از دیگری به‌فروش می‌روند ولی این اتفاق در خواب مرد کتاب‌فروش می‌افتد؛ مرد از خواب بیدار می‌شود و روز اول کاری‌اش را شروع می‌کند. بعد از آماده شدن مغازه، حالا نوبت فروش کتاب است و داستان با انتظار برای گودو یا مشتری کتاب پیش می‌رود. دقیقه‌ها، ساعت‌ها و روزها می‌گذرند و انتظار ملال‌انگیز به پایان نمی‌رسد. فروشنده بعد از افتتاح مغازه‌اش سعی می‌کند از راه‌های مختلف و متنوع مردم را به کتاب خواندن دعوت کند و آن‌ها را با کتاب‌ها آشتی دهد. مرد برای رسیدن به این مهم، همه شیوه‌هایی را که به شکلی با سلیقه‌ها و عقیده‌های آدم‌های عجول، کم‌طاقت و بی‌حوصله امروز مطابقت دارند، آزمایش می‌کند؛ حتی سعی می‌کند با تحریک حواس پنج‌گانه و استفاده از حس‌های بویایی و شنوایی پای مردم را به مغازه و دنیای کتاب‌ها باز کند، ولی هربار جز شکست چیزی عایدش نمی‌شود؛ مرد هرروز در انتظار مشتری می‌نشیند ولی جز کسانی که دنبال آدرس یا کتاب‌های نامرتبط می‌آیند، کسی در مغازه را باز نمی‌کند. هریک از داستان‌های این مجموعه، یکی از خاطره‌های مرد کتاب‌فروش‌اند.

خلأ بین کتاب‌ها و مشتری آن‌قدر عمیق است که با تلاش‌های -هرچند- بی‌وقفۀ مرد کتاب‌فروش پر نمی‌شود؛ قرار نیست این انتظار به پایان برسد؛ قرار نیست هیچ راهی به حضور مشتری در کتاب‌فروشی ختم شود و همین درنهایت او را در ماه دوازدهم وادار به تسلیم می‌کند، وادار به عقب کشیدن، به انصراف و تعطیل کردن مغازه کتاب‌فروشی. جایی از داستان مادرش به او می‌گوید: «تا کی می‌خوای فرار کنی؟ زندگی همینه، باید باهاش روبه‌رو بشی.» (« کتاب‌فروش خیابان ادوارد براون » / صفحه 88)

داستان‌های این مجموعه اکثراً زبانی روان و ساده و پرداختی ملموس دارند و اگرچه در قالب طنز نوشته شده‌اند، مخاطب در همان نگاه اول به‌راحتی می‌تواند انتقادهای تندوتیز پنهان پشت این بیان طعنه‌وار داستان‌ها را احساس کند و با آن‌ها درگیر شود؛ نقدهایی که تیرشان فقط کتاب‌نخوانی آدم‌ها را نشانه نمی‌رود و سراغ مشکلات اجتماعی دیگری هم می‌رود. شخصیت محوری « کتاب‌ فروش خیابان ادوارد براون » -مرد کتاب‌فروش- فردی درون‌گرا و متفاوت از شخصیت‌های معمول جامعه است؛ مردی ریزبین که با دنیای کتاب و اندیشه آمیخته شده و رد پای قصه و داستان بر تمام ابعاد زندگی روزمره‌اش سایه انداخته است. یکی از نقاط قوت کتاب، نگاه منحصربه‌فرد و خلاقیت جذاب این کتاب‌فروش در معرفی کتاب‌هاست؛ از نظر او کتاب‌ها فقط کلماتی چاپی نیستند که در گوشه کتاب‌خانه‌ها آرام گرفته باشند، بلکه مثل موجودی زنده در هر لحظه زندگی جریان دارند، نفس می‌کشند و ناظرند؛ از نگاه او سوسک سیاه پنهان‌شده در مغازه می‌تواند گرگور زامزا باشد و می‌توان با دستمال کشیدن روی جلد «باباگوریو»، او را قلقلک داد و خنداند. جایی از داستان می‌گوید: «می‌خواهم با کتاب‌ها تنها باشم؛ کرکره را پایین می‌کشم و در مغازه را می‌بندم. دوست دارم با کتاب‌ها حرف بزنم و بگویم توی این مدت چقدر دوستشان داشته‌ام. صدای بلندگوی کامپیوترم را بلند می‌کنم؛ همینگوی، جویس، سلینجر، آستین، بردبری، سروانتس و بقیۀ نویسنده‌ها می‌آیند وسط کتاب‌فروشی و هرکدام یک دور می‌رقصند و برمی‌گردند توی کتاب‌هایشان تا جا برای نویسنده‌های جدید باز شود!» (« کتاب‌ فروش خیابان ادوارد براون » / صفحه ۱۴۶)

ارتباط غیرمعمول با مرد با کتاب‌ها، یکی از نقاط قوت داستان است؛ کتاب‌فروشی برای او تنها یک شغل و منبع درآمد نیست، نوعی عشق‌بازی و رسالت است؛ مرد احساس می‌کند رسالت او این است که از انقراض کتاب‌ها در دنیای امروز جلوگیری کند: «نباید بذاری کلمه‌ها رو با خودش ببره، وگرنه برای همیشه از توی کتابا حذف می‌شن.» (« کتاب‌ فروش خیابان ادوارد براون » / صفحه 70)

با توجه به نحوه پردازش شخصیت محوری داستان‌ها و غریبگی او با سایر شخصیت‌های کتاب، انتخاب زاویه‌دید اول‌شخص انتخاب خوبی به نظر می‌رسد، زیرا مخاطب را در جریان تفکرات مرد و نوع دیدش به دنیای اطراف قرار می‌دهد و به او این امکان را می‌دهد اتفاقات را از پشت نگاه نگران و متفاوت مرد ببیند و به آن‌ها بیندیشد. گرچه تعدد اتفاقات غیرمعمول و فانتزی در برخی داستان‌ها، می‌تواند باعث کند شدن همراهی مخاطب با داستان‌ها شود، ولی در این مجموعه مخاطب خود را در مقابل داستان‌هایی می‌بیند که با طنزی جذاب، جدی‌ترین و مهم‌ترین معضلات جامعه مدرن را یادآور می‌شوند؛ مخاطب در این کتاب با زبان طنز ولی به عریان‌ترین شکل ممکن با مهجوریت کتاب‌ها روبه‌رو می‌شود، عمق و ابعاد کتاب‌نخوانی جامعه را حس می‌کند؛ این امر باعث می‌شود پرونده کتاب‌ فروش خیابان ادوارد براون بعد از تمام شدن در ذهن مخاطب بسته نشود و او را به فکر وادار کند. در نگاه کلی مجموعه‌داستان «کتاب‌فروش خیابان ادوارد براون» در زمره معدود طنزهای موفقی قرار می‌گیرد که با روایت مشکلات روز احساس هم‌ذات‌پنداری را در خوانندگان تقویت می‌کنند، نویسنده مخاطب را همراه به ملال کتاب‌فروشی‌های خلوت و گردوخاک گرفته می‌برد و وادارش می‌کند انتظار بکشد؛ مخاطب را به پشت دخل کتاب‌فروشی می‌برد و وادارش می‌کند از نزدیک مصائب کتاب‌فروش‌ها را درک کند. این ویژگی از سویی آن را تبدیل به اثری به‌روز می‌کند، اما از سویی دیگر (و با این شیوه ارائه) این خطر نیز تهدیدش می‌کند که تبدیل شود به اثری تاریخ مصرف‌دار.

بااین‌حال، کتاب‌ فروش خیابان ادوارد براون ، نمایشی است از وضعیت کتاب‌فروشی‌ها در چند سال گذشته و بعد از بحران کرونا! این مکان‌های سرزنده و فرهنگی که بخش زیادی از بار پویایی و سرزندگی محله‌ها را بر دوش دارند، روزبه‌روز نحیف‌تر می‌شوند و اگر این روند ادامه پیدا کند، به‌زودی از نمای شهر محو می‌شوند.

نویسنده مطلب: سپیده بیگدلی

بیستز بخوانید:

مشاهدۀ همه مطالب سپیده بیگدلی
0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

سیزده + 3 =