هیچ وقت از فیلم و‌ رمانی که تخیلی باشد و در افکارم نگنجد خوشم نیامده. یک گارد ناخودآگاهی همیشه داشته‌ام. وقتی دوستی رمان سومین پلیس را پیشنهاد داد فکر نمی‌کردم همان صفحه اول با صحنه قتل فجیع میخکوب شوم. و در دو روز با روایت راوی که هرگز در داستان به نام‌اش اشاره‌ای نمی‌شود همراه شوم. آنقدر این عنصر خیال در داستان صریح و روان بود که بعضی جاها حس می‌کردم واقعیت هم گاهی این اندازه منطقی نیست.
همراه شدن با رمان سومین پلیس مستلزم خارج شدن از چارچوب فکری و منطقی رمان کلاسیک است. که این نویسنده ایرلندی به خوبی ما را سوار این سیالیت جذاب و تخیلی جذاب‌تر می‌کند.
هرچند که این رمان بین سال‌های ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۰ نوشته شده است اما نویسنده آن فلین اوبراین در هنگام حیات‌اش هیچ ناشری را برای چاپ کردن این کتاب نتوانست قانع کند و بعد از مرگ‌اش توسط همسرش چاپ و منتشر شد.

عنصر خیال پردازی در رمان سومین پلیس

خیال و خیال‌بافی هیچ تعریف درست و مشخصی ندارد. هر انسانی قادر است هرچیز را تصور کند خیال کند و حتی با این خیال‌ سال‌ها زندگی کند. خیال بدون مقدمه می‌رود سراغ خشونت، عریان، زننده، مهیب و حال بهم زن. خیال برای تو شخصیت ذهنی می‌آفریند که حرف‌های جدی و احمقانه‌ات را از زبان او باز گو می‌کنی و برای‌اش نظریه‌های احمقانه جذاب نسبت می‌دهی که می‌شود برای‌اش سال‌ها نوشت. و حالا همین عنصر خیال وادارت می‌کند دنبال پول باشی برای چاپ کتاب شرحی برای نظریه‌های دوسلبی.

«سومین پلیس» رمانی جزئیات محور، به شدت خلاقانه و کنکاشی در تو در توی خیالی ژرف است. در مقدمه کتاب جیمز جویس، اوبرایان را یک نویسنده‌ی واقعی و طنازی بلفطره می‌نامد. یا باز در همان مقدمه کتاب چارلز بکستر راجع به سومین پلیس این‌ چنین می گوید:

سومین پلیس خنده‌دارترین کتابی است که تا به حال نوشته شده… همین طور ترسناک‌ترین. طنزی تلخ ،آنقدر تلخ و حقیقی که خواننده پس از خنده‌ای عمیق، از خنده‌ی خویش شرم می‌کند. تأکید جویس بر واقعی بودن او تأکیدی کاملاً هوشیارانه است. اوبراین به عنوان نویسنده‌ی بعد از جنگ به خوبی نشان می‌دهد که تنها راه نشان‌دادن واقعیت و وحشتِ واقعیت، رونویسی از واقعیت به شکل نویسندگان و هنرمندان رئالیست نیست.

«سومین پلیس» همان بعد سوم است. درست زمانی که پلیس سوم بر راوی بی نام نشان ظاهر می‌شود. می‌فهمیم که ما با بعد دیگری از هستی و حیات و خیال روبه‌رو هستیم که هیچ مانعی برای جست و خیز در آن وجود ندارد. روای بی‌نام و نشان به خوبی ما را به ورطه‌ای هرچند هولناکی می‌برد که بیشتر طنز تلخی است که حول محور پول می‌پیچد.

پول نه برای گذران زندگی و تفریح بلکه برای چاپ کتابی درباره نظریه‌های دوسلبی فیلسوف ذهنی نویسنده، که در پانویس‌های رمان با نظریات احمقانه و جذاب‌اش پی به ذات این نظریه پرداز می‌بریم. به نظرم پانویس‌ها به قدری جذاب است که می‌شود مجزا به آن پرداخت. حتی می‌شد کتاب جداگانه‌ای از نظریات دوسلبی نوشته شود.

«سومین پلیس» همان قدر که پیچیده نوشته شده‌ است به همان اندازه هم ساده است. نوشتن و گفتن از این رمان به همین سادگی نیست. چون با خیال و تراوشات ذهنی یک نویسنده خلاق طرف هستیم که هرچقدر بخواهم در این سیالیت خیال دست و پا بزنم جا دارد. و در عین حال هر نوشتن و گفتن و دست و پا زدنی ناقص است. چون همان اوایل کتاب باید حدس بزنید که شروع این کتاب همان پایان است. شاید بیان درست ترش این باشد که این رمان هیچ آغاز و پایانی ندارد. همه عناصر داستان به نوعی در اطراف تو به شکل حلقه‌ای در حال چرخش هستند. چرخشی که هیچ ابتدا و انتهایی ندارد.

نویسنده مطلب: وحید بنائی : دامپزشک، مجموعه ی وی به نام “حبیب دوری” در دست چاپ است.

بیشتر بخوانید

مشاهدۀ همه مطالب هیئت تحریریه
0 دیدگاهبستن دیدگاه‌ ها

ارسال دیدگاه

هفت − هفت =